دکتر فاکیep19🔞💦🍆

2.1K 171 33
                                    

لبخندی روی لباش شکل گرفت که بیشتر شبیه پوزخند بود چون، محض رضای فاک جونگکوک جوری میز شام رو چیده بود که انگار سر یه قرار رمانتیک بودن!؟

اما خب هر دوی اونا میدونستن این فقط یه شام سادست.

در حالی که کت جینش رو درمی‌آورد کلماتی که توی ذهنش شکل گرفته بود رو زبون آورد.

+حس میکنم بعد از شام کارمون به تخت می‌کشه!

در حالی که دستکش‌های سفید رنگی رو میپوشید در فر رو باز کرد و ظرف مستطیلی شکل رو بیرون آوردو روی میز گذاشت!

با پخش شدن بوی لذیذ غذا لبخند محوی روی صورت تهیونگ نقش بست.

+نگفته بودی بلدی آشپزی کنی!

دستکش ها رو از توی دست هاش بیرون کشید و توی کشوی کنار فر گذاشت.

_نپرسیده بودی؟

خنده ی کوتاهی کرد و همزمان جواب داد با گذاشته شدن تکه ای از لازانیا توی ظرف روبه روش لب زد

برش کوچیکی از لازانیا توی دهنش گذاشت.

بخواست رو راست باشه غذایی که جونگکوک درست کرده بود از غذاهای مادرش خوشمزه تر بود!

روبه روی تهیونگ نشست و برای خودش برشی از لازانیا توی ظرف جلوش گذاشت به پنیر پپرونی که کش اومده بود نگاهی کرد و با کارد توی دستش جداش کرد!

_امروز چطور بود؟

حس کلیشه ای بهش دست داد...!

انگار با معشوقش خیلی عادی یه شام رمانتیک میخورن و همزمان درباره ی اتفاقاتی که در طول روز براشون پیش اومده حرف میزدن اما خب، محض رضای فاک اونا که دوست پسر همدیگه نبودن!...بودن؟!

+خیلی خسته کننده بود!...امروز کل وقت در حال ویزیت کردن بودم، روز تو چطور پیش رفت؟

لب زد و همزمان تیکه ی دیگه ای از لازانیا رو سمت لبای درشتش برد!

_وقتی بیدار شدم تو نبودی و ساعت دو بعد از ظهر بود، تصمیم گرفتم برم بیرون و اول رفتم کافه و هات چاکلت و چیز کیک خوردم بعدش رفتم خرید خوراکی و...راستی جیمین رو توی کافه دیدم!...همراه دوست پسرش بود!...راستشو بخوای واقعا پسر جذابی بود!...به انتخابش افتخار میکنم!

همزمان خنده ریزی کرد و گفت کمی از شراب توی جامش ریخت و مزش کرد و لب زد

+کنجکاو شدم که ببینمش!

تکه لازانیایی که به سمت لباش میبرد رو دوباره تو ظرف گذاشت.

_مگه وقتی مچشونو حین سکس گرفتی ندیدیش؟

شراب توی دهنش رو کمی مزه کرد و قورت داد.

+نه، موقعه سکسشون من فقط از پشت سر دیدمش...واه و بعدش اون جیمینه حقه باز منو سرگرم کرد تا دوست پسرش بزنه به چاک.

𝑭𝒖𝒄𝒌𝒊𝒆 𝒅𝒐𝒄𝒕𝒐𝒓🍆💦Where stories live. Discover now