دکتر فاکیep16🔞💦🍆

2K 150 37
                                    

با صدای زنگ در، که لحظه ای متوقف نمیشد کمی چشماش رو از هم فاصله داد.

خمیازه ای کشید و دستهای تهیونگ رو از دور کمرش بلند کرد و آروم از روی تخت بلند شد، باکسرشو از روی زمین برداشت و بعد از پوشیدنش قدمهاشو برای خارج شدن از اتاق برداشت.

و قبل از خارج شدنش پیرهن سفید تهیونگ هم برداشت و تنش کرد.

"این دیگه چه خریه؟"

زیر لب گفت

و از پله ها پایین رفت و با قدم های تندی خودشو به در رسوند!

با باز کردنش و دیدن شخصی که دستش روی زنگ بود تعجب کرد.

اون یه پستچی بود!

مرد تقریبا سال خورده ای بود و قد متوسطی داشت.

لبخندی زد و از زنگ در فاصله گرفت

∆اوه سلام، براتون یه بسته دارم!

_سلام، یه بسته؟

∆شما آقای جئون هستید؟

_بله!

با نگاه کردن چیزی تو تبلت نقره ای رنگی که توی دستش بود لب زد

∆خودتون این بسته رو سفارش دادید!...لطفاً اینجا رو امضا کنید!

صفحه ی روشن تبلتش رو سمت جونگکوک گرفت تا امضا کنه!

_اوه!

دستی توی موهاش کشید قدمی به جلو برداشت و با انگشتش رو صفحه لمسی تبلت امضاش رو زد!

بسته تقریبا کوچیکی رو به سمت جونگکوک گرفت و با قرار گرفت انگشتهای جونگکوک دورش تعظیم کوتاهی کرد و به سمت موتور سفید رنگی که کنار خیابون پارک شده بود رفت!

قدمی به عقب رفت تا درو ببنده که دستهایی دور کمرش حلقه شد و نفس های گرمی رو زیر گوشش حس کرد، و اون بوی عطر خاص.

+کی بود؟

با صدایی که بخاطر تازه بیدار شدنش دورگه بود گفت و صورتش به گردن جونگکوک کشید.

_پستچی بود، کِی بیدار شدی؟

گفت و در رو بست

+همون موقع که از اتاق رفتی!...پیراهنم توی تنت خیلی جذابه!

لبخندی زد کمی سرشو سمت تهیونگ برگردوند.

_بیا صبحانه آماده کنیم تا جیمین هم بیدار شه!

از بین بازو های تهیونگ بیرون اومد و با گرفتن دستش هر دو به آشپزخونه رفتن! به بسته ای که روی میز گذاشته بود اشاره کرد

+اون چیه؟

نیم نگاهی به بسته انداخت و از توی یخچال مشکی رنگ پاکت شیر رو بیرون آورد!

_انگار خودم سفارش دادم!...اما یادم نیست کِی!

هومی گفت و از روی صندلی بلند شد

𝑭𝒖𝒄𝒌𝒊𝒆 𝒅𝒐𝒄𝒕𝒐𝒓🍆💦Where stories live. Discover now