part33

148 35 64
                                    

پسر معذب در دورترین نقطه نسبت به راس میز نشسته بود و سعی میکرد خودش رو جمع کنه تا حتی لباسش هم به یکی از افراد حاضر در جمع برخورد نکنه.

دفتر اصلی جوهان داخل عمارت شلوغ، حالا با حضور افراد اصلی تیمش و برادری که از هیچ چیز خبر نداشت پر شده بود.

هانسه،جه‌هیون و هون سمت چپ میز و شونو،کیهیون و چانگکیون سمت راست نشسته بودند و همه منتظر شروع کردن حرفهای جوهان به پسرک نگاه میکردند.
چانگکیون و هون که نزدیکترین افراد به پسر بودن روی میز خم شده بودند و با بد بینی حتی نفس کشیدن پسر رو بررسی میکردند.

جوهان با بیخیالی درحال بررسی مدارک داخل لپتاپش بود و پاهاش رو طبق عادت همیشگی روی میز گذاشته بود. در این بین کیهیون با دیدن کفش‌های گلی پسر هر دقیقه حرص میخورد و فوحشی زیر لب نثار دونسنگش میکرد و باعث لبخندهای عمیق شونو میشد.

جه هیون بعد از گذشت یک ربع با خستگی به سمت جوهان برگشت و دستش رو به کمرش زد.

"ببخشید مزاحم وبگردیتون میشم آقای محترم میشه زودتر بگی به چه علت کوفتی مارو اینجا جمع کردی؟"

با بلند شدن صدای جه هیون همه به جز چانگکیون که هنوز به پسر نگاه میکرد با نگاهی سرزنشگری به جوهان چشم غره رفتند.

بعد از پنج دقیقه سکوت اضافه جوهان پوزخند بلندی زد و لپتاپ رو روی میز گذاشت. با لبخندی که تن همرو میلرزوند لپتاپ رو به سمت پسر مقابلش سر داد.
پاهاش رو از روی میز برداشت و ابرویی بالا انداخت.
پسر با تعجب داخل لپتاپ رو نگاه کرد.

"گمشدن دختر و پسر دو وزیر ارشد کشور، پلیسها به دنبال رباینده"

پسر با گیجی به پسر مقابلش نگاه کرد.

"منو دزدیدن؟ منکه اینجام،اون دختره..."

هانسه لبخند بزرگی زد و درحالی که گردنبند صلیبش هنوز بین لبهاش بود سمت پسر خم شد.

"اونم ما برداشتیم اشانتیون"

پسر با شنیدن این حرف با ترس به پشتی صندلی تکیه داد و به چهره های زیادی خوشحال هانسه و جوهان نگاه کرد و بعد از سه شب بالاخره سوالی که تو ذهنش بود رو پرسید.

"تو کی هستی؟"

جوهان با شنیدن سوال ایستاد و بدون حسی در صورتش اروم به سمت پسر قدم برداشت.

_متاسفانه، باید بهت‌بگم که من برادر توعه بی دست و پا هستم.

پسر با چشمهای گرد شده به جوهان که حالا صورتش فاصله زیادی باهاش نداشت نگاه کرد.

نفسهاش به سختی بالا میومد.
از وقتی پسر مو نارنجی رو دیده بود حس کرده بود قبلا این چشمهارو جایی دیده بود.

با لکنتی که نمیدونست از کجا سراغش اومده و چشمهای لرزون به جشمهای سرد پسر مقابلش نگاه کرد.

CITY OF WONDER [MONSTA X JOOKYUN]Where stories live. Discover now