part 28

171 43 17
                                    

نامه ای با کاغذ بنفش رنگ روی میز‌ چوبی بزرگ میدرخشید.
دست خط اشنا و عطری که یاداور پسر بچه ای که بی پناه به اونجا رسیده بود. عطر قهوه داخل اتاق پیچیده بود؛ و زنی که در طول این سالها میدونست پسر روزی این خونه‌رو ترک میکنه بدون نگاه دوباره به نوشته با ماگ بزرگ قهوه‌اش به سمت پنجره اتاق حرکت کرد. غروب سئول همیشه اذیتش میکرد اما حالا حس میکرد شهر بهش لبخند میزنه.

با لبخند به نمای شهر‌خیره شد و زمزمه کرد.

"روزی پیشتون برمیگردم و نشونتون میدم چقدر بزرگ و قوی شدم خانم سو!"

خنده کوچیکی کرد و بغض نوپاش رو با جرعه ای از قهوه مهار‌کرد.

"پس، رفتن اینطوریه؟"

پسرکش تصمیم گرفته بود به این سرعت یتیم خونه رو ترک کنه و به سمت اینده قدم برداره؛ حس مادری رو داشت که پسرش رو به دل خطر فرستاده بود.

با همه اینها...

ماگ‌ بزرگ رو روی میز‌گذاشت و با لبخند به سمت در اتاق رفت. صدای شیطنت و بحث های ریز‌بچه های یتیم خونه میومد. کششی به بدنش داد و با لبخند بزرگی دستش رو به سمت دستگیره در برد.

"منتظرت میمونم چانگکیونا"

_________________

اگر‌میشد نبود نبود جوهان رو ندید گرفت داخل عمارت هر کسی مشغول کار خودش بود.

کیهیون و شونو صبح ها تا عصر داخل عمارت میچرخیدند و کاری که به هیچ عنوان به چانگکیون درباره‌اش اطلاعاتی نمیدادن رو دنبال میکردن.

و اما چانگکیون به سختی تونسته بود برای خودش برنامه مخفی رو بچینه تا بتونه توی راهی که نمیدونست چیه قوی بمونه!

تصمیمش رو گرفته بود، حالا که قصد داشت بمونه و خیلی چیزا هنوز ازش مخفی میموند پس اون هم کار خودش رو میکرد. از زمانی که چشم باز میکرد و بعد از خوردن صبحانه به سرعت با کیف کوله‌اش از عمارت جوهان بیرون میرفت.

باشگاه بزرگی رو بعد از چند ماه گشتن پیدا کرده بود و تونسته بود مربی خصوصیش رو راضی کنه تا باهاش کار کنه. تا ظهر داخل باشگاه میموند و بعد به سمت دیگه‌ای از سئول میرفت و تا زمان بازشدن شهر عجایب خودش رو مشغول یاد گیری میکرد!

"یادگیری" که میدونست قراره به قوی شدنش کمک کنه. نمیذاشت ذهنش وقت داشته باشه به چیزی مثل " چرا جوهان نیست" "شبها چرا اینقدر دیر میاد" و حتی مشتهای بزرگی که میتونست سنگینیشون رو حس کنه و شبها زمانی که همه خواب بودن صداشون رو از اتاق پسر بزرگتر‌به گوشش میرسید.

مسئولیتهاش داخل شهر عجایب بیشتر هم شده بود. علاوه بر صدای ورودی مسئولیت اتاق سفید هم بدست اورده بود و میتونست میزان خوب بودن کارش رو نسبت به اون کله هویجی رو مخش از زمزمه مردم توی تونل ورودی متوجه بشه.

CITY OF WONDER [MONSTA X JOOKYUN]Hikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin