part20

234 54 22
                                    

و بالاخره بعد از یک هفته کار بدون استراحت تیم حرفه‌ای شهر عجایب، اخرین شنبه قبل از رسیدن بهار و تعطیلات خانوادگی مردم کره اعلام شد که شهر عجایب با قدرت بیشتر باز شده و راس ساعت ۸ شب پنج نفر از کسانی که میخوان به عنوان گروه اول وارد شن رو با یک بازی ساده انتخاب میکنند و اجازه ورود اونهارو صادر میکنن.

در پی اشتیاق زیاد مردم و همهمه پر سر و صدایی که جلوی ورودی شهر عجایب ایجاد شده بود، چانگکیون با استرس از کاری که بهش داده شده بود داخل اتاق تاریک در مقابل چشمهای خونسرد جوهان راه میرفت و سعی میکرد صداش رو گرم کنه و متنش یادش بمونه!

دو روز گذشته کیهیون هیونگش متنی رو بهش داده بود و ازش خواسته بود کامل تمرینش کنه و صداش رو توی بم ترین حالت ممکن بزاره.

صدای پوزخند بلند پسر مو نارنجی به گوشش رسید و نفس عمیقی برای تسکین خودش کشید.

_میخوای تاثیر گذار بشه؟

چانگکیون نا مطمئن دست از قدم زدن کشید و سری تکون داد.

_راحته،میخوای بهت بگم؟

پسرک با ذوق سر‌تکون داد و به میز بزرگ تکیه داد تا به جوهان نزدیکتر بشه.

_اگر بهت بگم‌باید برام کاری رو انجام بدی قبوله؟

در هر حال که چانگکیون حتی اگر هم قبول نمیکرد اون پسر مجبورش میکرد تا انجامش بده!پس چه بهتر‌که خودش با زبون خوش هر‌اتفاق مزخرفی رو به گردن میگرفت.

+باشه،بگو زودتر چند دقیقه دیگه باید انجامش بدم لنتی!!

_کافیه فکر کنی قراره بزرگترین کسی که تو زندگیت بهت اسیب زده رو قراره بترسونی،اونم نه یه ترس ساده! چیزی که نکشتش ولی جوری تو تک به تک سلولای وجودش نفوذ کنه که فراموش کنه روزی به تو اسیب زده!

+اما من...

_بهت وقت میدم فکر کنی بچه! فقط این راهه که میتونی از پس این تیکه و بخشای بعد بربیای.

جوهان با خنده ارومی از روی صندلی گرم‌و نرمش بلند شد و با لمس کوتاهی از‌ دیوارش باعث باز شدن دریچه کوچیکی شد.
چانگکیون با تعجب به صحنه مقابلش داخل اون نور کم نگاه میکرد.
پرده سفیدی نمایان شد و پسر با کنار‌زدن اون تشک کوچیکی که داخل اون حفره به همراه بالشت و پتو پنهان شده بود رو نشون داد و با ارامش داخل حفره خزید و دراز کشید.

چانگکیون که هنوز از تعجب خشکش زده بود حتی یادش رفته بود که داره دقائقش رو از دست میده.

_اینقدر به من خیره شدن جذابه؟

خواستم‌بهت بگم وقت فکر کردنت تموم شده با شمارش معکوس وقتشه که شروع‌کنی!
پسرک‌با شنیدن اینکه دیگه زمانی نداره خودش رو به میکروفون مقابل پرده بزرگ که مردم‌جلوی در رو نشون میداد رسوند و سعی کرد‌نفس عمیقی بکشه.

CITY OF WONDER [MONSTA X JOOKYUN]حيث تعيش القصص. اكتشف الآن