part19

189 56 7
                                    

+عشق چه شکلیه؟
~عشق خنکه،مثل راه رفتن روی شن‌های داغ ساحل و حس کردن نسیم خنک بین موهات.
+نفرت چی؟
_نفرت؟ داغه...مثل اون!

_____فلش بک_____

دود اطراف پسرک رو پر کرده بود و توسط زنجیر قلاده بزرگ روی گردنش به دیوار وصل شده بود و بطرز دردناکی سرش روبه‌بالا قرار گرفته بود.
همیشه این بود!

وقتی خوب درد رو به جون میخرید بالاخره رئیس کیم بزرگ خسته میشد و اونرو داخل اتاقک مخفیش میبست.
تهی بود،چشمهای تیره پسر بیروح تر از هر جسم بیجونی بود.حتی تلاشی برای ازادیش هم نمیکرد!

صدای خنده و قهقهه مردهای ثروتمند و سیاست مداران بزرگ داخل اتاق پیچیده بود و با ناله زجر اور برده های بی پناه زیر دستشون قاطی شده بود.
در اتاقک مخفی به ارومی باز شد و پسرک بیتوجه به این اتفاق از جاش ذره‌ای تکون نخورد.

با افتادن سایه بزرگ روی زمین، نفسی حرصی از سر تکراری شدن این سوپرایزهای رئیس کیم بیرون داد.
باید نفسش رو چک میکرد،وضعیف زنده بودنش رو و ترجیحا بیصدا بودن...

×خیلی درد داره؟

پسرک از سوالی که شنید جا خورد،این مرد تازه اومده بود؟
مرد خم شد و جعبه بزرگی رو روی زمین انداخت.درحالی که باند بزرگی رو باز میکرد زمزمه کرد

×باید زنده میذاشتیش،اون باید حرف میزد.

پسرک بیحوصله و ساکت روی تداوم نفسهاش توی اون شرایط سخت زنجیر شدنش بود.

×همیشه حرف نمیزنی؟ توی قفس که حرف میزدی...

مرد به پسرک خونسرد نگاهی کرد. الحق که هیولای کوچکی بود،آدمی که بتونه خودش رو کنترل کنه اون هم با اینهمه کاری که روش انجام شده و همچنان ساکته قطعا در حال پرورش کوهی از نفرت درون خودشه...

"شونوووووو"

مرد با صدای فریاد رئیس کیم به سرعت بانداژ رو تموم کرد و جعبه رو برداشت. موقع خروج نگاه ریزی به پسرک انداخت...

×مگه تو چیکردی بچه؟

_____چانگکیون____

چهار روزی از اومدن من به این خونه یا بقولی شروع استقلالم گذشته بود و خبر رسیده بود باید فردا برای امادگی و اشنایی با شرایط جدید شهر عجایب اونجا بریم.
هنوز متوجه نشدم زمان استعداد یابی کیهیون هیونگ دقیقا چه استعدادی رو پیدا کرد ولی بهم گفت همه چیز فردا مشخص میشه. جوهان توی چهار روز گذشته فقط دو شب رو پیش ما گذرونده بود و اون دو شب هم بیشتر ساکت بود و حرفی نمیزد.

کیهیون هیونگ از صبح رفته بود داخل گلخونه‌اش و بهم گفته بود اگر خواستم میتونم برم پیشش،شونو هیونگ طبق روال این چهار‌روز هر روز صبح زود از خونه خارج میشد و عصر خسته و کوفته برمیگشت و هر وقت کیهیون هیونگ ازش میپرسید چیکار میکنه جوابی نمیداد.

CITY OF WONDER [MONSTA X JOOKYUN]Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang