part 21_(I'll win)

85 18 0
                                    

*تهیونگ*

همه داخل حیاط دارک لایت جمع شده بودیم...منتظر دخترا و یونجون بودیم...

جانی:تهیونگ چیه تو فکری...

بهش نگاه کردم:هیچی...این روزا همش فکرم درگیره...

جانی:بهت حق می دم...روزای سختیه...

ریوجین هم اومد و به همه سلام کرد و نگاه کوتاهی به جانی انداخت و گوشه میز نشست...

هیچ وقت نفهمیدم بین این دوتا چی بوده که اینقدر با هم سردن...

دانش آموزان دارک لایت داخل سالن بودن ولی ماها داخل حیاط بودیم و جدا از اونا بودیم...

سه یونگ:این واینا دارن بهم چشمک می زنن...پس کجان؟...وای اون آبیه چه جیگره...کاش تو کافم بتونم بزارمش...

جانی:بزاری که نمیشه کافه...میشه بار...

سه یونگ:ممکنه بقیه بهش نیاز داشته باشن...یه زمانایی...

فیلیکس:تو فعلا کافتو نگه دار...

سه یونگ:نگهش داشتم...

چند لحظه ای گذشت که دخترا اومدن و همه کامل شدیم...

هوسوک:خب کامل شدیم...شروع کنیم؟

یونجون:هی...تازه وارد داریم من خبر ندارم...

به این سوک نگاه کرد...

نیکی:الان دیدیش...

یونجون:معرفی می کنید مادام؟

این سوک معذب شد و تعظیم کوتاهی کرد:این سوک هستم...

سویونگ تمام مدت سرش رو گرفته بود پایین و هیچی نمی گفت...

_سویونگ حالت خوبه؟

با صدا زدنش سرش رو گرفت بالا و لبخندی زد:آره خوبم خوبم...

یونجون:نرمال نبوده و نیست...

جیمین:خیلی خوبه راحت می تونی با ملکت حرف بزنی...بهش فحشم می دی...

آرنجش رو گذاشت روی میز و سمت جیمین خم شد.

یونجون:تا دلم بخواد...

جیمین:دفعه بعدی بکشش سویونگ...

سویونگ:نمیشه...تو قبیله بهش نیاز داریم...

جیمین دست به سینه نشست و چشماش رو ریز کرد...

جیمین:تو گریه کردی؟

سویونگ:حساسیت فصلیه…

جیمین:تو وقتی بهار میشه آلرژی میاد سراغت نه پائیز...

سویونگ:اِاااا...چه گیری دادین...این همه آدم فقط رو من فوکوس می کنید؟

سه یونگ:راست میگه بکشید بیرون دیگه...

جین:چرا یه صندلی اضافست؟

کای:مال یرین...

با این حرفش نیگ نیگ سرش رو آورد بالا:قراره...بیاد؟

Falling In The Hell_chapter 1Where stories live. Discover now