part 31_(How could you do that?)

64 10 35
                                    

و این تهیونگ بود که نزاشت سه یونگ بمیره...وقتی دید یکی از سربازا زنده مونده و نزدیک بهش حمله کنه و بکشتش سریع رفت جلوش و شمشیر آغشته به زهر وارد قلبش شد...

وقتی دید یکی از سربازا زنده مونده و نزدیک بهش حمله کنه و بکشتش سریع رفت جلوش و شمشیر آغشته به زهر وارد قلبش شد

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

جین:تهیونگگ..تهیونگگگ...

صدای داد جین توی محوطه پیچید...سه یونگ هنوز بهت زده به تهیونگی که روی دستای جین افتاده بود خیره بود...روی زانوش هاش فرود اومد و به سمتش حرکت کرد...به شمشیری که داخل قلبش فرو رفته بود خیره شد...

جین سر سربازا داد زد:چرا زل زدین به مننن..برین دامی رو بیارین…

سربازا ترسیده بهم نگاه کرد و تا یکیشون خواست بره تهیونگ دست جین رو گرفت...

تهیونگ:هیونگ...نیازی نیست...بلند شو..نباید وقت تلف کنیم...

تا اینو گفت سریع خون بالا اورد…

تهیونگ:هیونگ برووو...اگر با تاخیرت باعث شی نقشه بهم بریزه هیچ وقت...نمی بخشمت...

کلمه آخر رو که گفت دستاش از دستاش جین ول شد و چشماش بسته شد...

سه یونگ ترسیده رفت بالا سرش و تکونش داد:تهیونگ...تهیونگ...نه نه...تو نباید بمیری...قرار نبود اینطوری شه...نه بیدار شو...فاک بهت...داری با من شوخی می کنی؟...با توام...می گم بلند شو...

ولی اون دیگه چشماشو باز نمی کرد...فقط داشت خودش گول می زد...

ناگهان بغضش ترکید و دادش رفت رو هوا...

سه یونگ:لعنتی نمی تونی الان بمیریییی...

جین دیگه نزاشت سه یونگ تهیونگ رو تکون بده سرش رو آروم گذاشت روی زمین و بازوی سه یونگ رو کشید و با خودش سمت قصر...

سه یونگ محکم دستش رو از دستای جین کشید که جین سرش داد زد:اون دیگه مرده سه یونگ...مرده می فهمی؟؟...مردهههه...

سه یونگ قطع اشکی از چشماش ریخت و به جین زل زد.

جین:خودتو گول نزن...اون دیگه اینجا نیست...وقت تلف نکن نزار با شکست خوردنمون خونش هدر بره..این سربازای که می بینی همشون مثل تهیونگ جونشون فدا کردن...داری در حق همشون ظلم می کنی...

جین این رو گفت و بلا فاصله سمت در حرکت کرد...و سه یونگ خیره به جسد تهیونگ که بین سربازا دفن شده بود...

Falling In The Hell_chapter 1Where stories live. Discover now