part 34_(Hell?Heaven?)

69 11 30
                                    

خب باید بگم اون همون موقع توسط قدرت انگشتر آمبریانو مرد...تحمل اون همه نیروی شیطانی در خودش رو نداشت...

...

×:بس کن اینقدر بهش دست نزن الان بیدار میشه.

@:دوست دارم اذیتش کنم به تو چه؟

×:داری می ری رو مخم یونجون...

#:باز چتون شده شما ها؟

با درد چشماش رو باز کرد و با چهار جفت چشم رو به رو شد...

از ترس سر جاش نشست و سر تا پاش رو بررسی کرد...

لباساش با چیزایی که تنش بود کاملا فرق می کرد...

هوسوک:من کجام؟تو کی؟اینجا کدوم گوریه؟

به جلوش نگاه کرد که یونجون و سویونگ و چانگها رو با هم دید...

با دیدنشون فریادی به وسعت قله اورست زد و ازشون فاصله گرفت…

چانگها:آروم باش هوسوک...

هوسوک:منو بیدار کنین...این دیگه چه خوابیه؟

یونجون با شیطنت رفت جلوی هوسوک و روش کمی خم شد:به جهنم خوش اومدی...

یونجون با شیطنت رفت جلوی هوسوک و روش کمی خم شد:به جهنم خوش اومدی

Oops! Bu görüntü içerik kurallarımıza uymuyor. Yayımlamaya devam etmek için görüntüyü kaldırmayı ya da başka bir görüntü yüklemeyi deneyin.

هوسوک با پا لگدی بهش زد که پرت شد اونور...

سویونگ خندید:حقته...

چانگها با تاسف سرش رو تکون داد و به هوسوک نگاه کرد:نه تو بهشتی نه تو جهنم...اینجا برزخ...جایی که معلوم می شه می ری بهشت یا جهنم...ما هم تازه اومدیم...

از جاش بلند شد و کمی فکر کرد تا تجزیه و تحلیل کنه...

زیر لب گفت:پس میرا مارو کشت...

چانگها:نه...وای خدای من(دستی به صورتش کشید)...ما دیگه کارمون تموم شده بود...

ما دیگه کارمون تموم شده بود

Oops! Bu görüntü içerik kurallarımıza uymuyor. Yayımlamaya devam etmek için görüntüyü kaldırmayı ya da başka bir görüntü yüklemeyi deneyin.
Falling In The Hell_chapter 1Hikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin