Problem

122 48 17
                                    

-چیکار میکنی تنه لش؟
+به تو مربوطه؟
عصبی پوزخند میزنه
-نه،بمیری هم به هیچ جام نیست ولی خب طلبی که ازت دارم چرا،اون مهمه
+الان هیچ پولی ندارم،میدونی که
-هاها..تو یه مرد بدبختی،با یه زنی ک بچه داره ازدواج کردی تا پولشون رو بگیری،بعدشم انقد آزارشون دادی که زنه خودشو کشت و پسره هم عقلش به فاک رفت.ولی میدونی،کارما کارش درسته
+منظورت چیه مرتیکه؟
-پسرخونده خوشگلت،همونی ک گذاشتی تا بمیره،هر روز سوار یه ماشین آخرین مدل میشه.با یه بچه پولدار حشر و نشر داره.زندگیش خیلی بهتر از توی نفلست.
چشمای مرد با شنیدن این حرفا برق زد
+پس اون کودن ی کار درست و حسابی کرده
-ببین اینا ب هیچ جام نیستن،من فقط پولمو میخوام
..فعلا فقط میتونم یه جامو بهت بدم میخوایش؟
با شنیدن این حرف لگد محکمی به پای مرد معتاد زد
-زبونت رو جمع کن تا کوتاهش نکردم،هرجوری که میتونی برو پول جور کن
بعد نگاهی به سر و وضع مرد انداخت
-البته با این اوضاع تو کسی مفتی هم نمیکنتت که بخوای پولمو باهاش جور کنی
دماغش رو چین داد
_صبر منم حدی داره،خیلی منتظرم نزار
با تموم شدن جملش ازش فاصله گرفت
مرد معتاد لباسای کهنش رو بیشتر به خودش پیچوند و تلاش کرد بلند شه
+هه.فک کنم باید ی رفیق قدیمی رو زیارت کنم
__________________
تو دستای هردوشون بطری های خالی و پره آب بود و صدای خنده‌هاشون توجه همه رو به سمتشون جلب کرده بود
_تسلیم شو دراز
+امکان نداره کوتوله
_هی هی، من کوتوله نیستم
+دربرابر من هستی
با این حرفش جونگین بطری دیگه ای رو باز کرد و چانیول رو خیس تر از قبل شد
چان نگاهی به خودش و بعد به جونگین که با پیروزی نگاهش میکرد انداخت
خیلی سریع سمتش خیز برداشت،هلش داد و روی چمن ها پرتش کرد.
روی شکمش نشست و بطری آب رو مستقیم روی صورتش خالی کرد.
حالا صورتش کاملاً خیس بود و چند تار مویی که به پیشونیش چسبیده بود صورتش رو از همیشه دلنشین تر بود
لباساشون به خاطر خیسی به بدناشون چسبیده بود و نگاه کسایی که اطرافشون بود رو تصاحب میکرد
چانیول بی‌حال کنارش روی چمن دراز کشید
دستش رو به سمت جونگین برد و موهاش رو بهم ریخت
_الان دلیلت برای این کار چیه؟
+تنها چیزی که براش دلیل دارم بوسیدنته
_هه...انگار من تنها کسی نیستم که خوب لاس میزنه
+نباید کم بیارم
حرفاشون تموم شد ولی هیچکدوم تلاشی برای شروع بحث جدید نکرد.هردوشون سعی می‌کردن حتی از سکوتی که بینشون هست لذت ببرن
نزدیک به یک دقیقه بود که حرفی بینشون رد و بدل نشده بود
چانیول لبش رو با زبون تر‌ کرد و چیزی که این مدت توی ذهنش بود رو به زبون اورد
+جونگ،نظرت در مورد اینکه باهم زندگی کنیم چیه؟
_هااا؟
+ ها چیه؟میگم یه خونه بگیریم و باهم زندگی کنیم؟
چانیول همینطور ک این جمله رو میگفت با دست پانتومیمش رو اجرا میکرد
_هی مشکل ادراکی که ندارم،فقط نمیفهمم چرا انقد یهویی
جونگین هنوز درگیره مینهو بود،کار هر روزش شده بود گوش دادن به نصایح بی‌پایان اون
+هی گوش میدی؟
_هااا.... نه.ببخش چانی،الان گوش میدم بگو
چان با ذوق بچگونه‌ای ادامه داد
+هوووم...داشتم میگفتم اگه راضی هستی اول بریم یه جایی رو پیدا کنیم تا منم بتونم یکم دیگه براش پول جمع کنم،میتونیم...
حرفش رو قطع کرد
_ببین چان
+ببین میدونم میدونم،نمیخواد الان جوابمو بدی.بزار هر وقت خواستی
_چان..
+بسه بسه ببخشید نباید یهو میگفتم
چان بعد تموم شدنش چشاشو بست و لباشو ب هم فشار داد
با دیدن صورتش تمام فکرای منفی از توی ذهن پسر پاک شد"این بچه کیوت بخوادم نمیتونه اذیتم کنه "
+راستی جونگین
با شنیدن اسمش سریع از فکر بیرون اومد
_بله
+امروزم دیر اومدی سر قرارمون،شد چهارمین بار مردکه وقت نشناس
_من که معذرت خواستم نباید انقدر به روم بیاریش
جونگین لباشو جمع کرده بود و با دلخوری به دوست پسرش نگا میکرد
+خیلی نازی لیدی کیم
و در جوابش مشت های جونگین که بی امان به بازوهاش میخورد
___________________
×رفیق من چطوره؟
مینهو بدون اینکه در بزنه وارد دفتر جونگین شد و با صدای بلندش اونو از فکر بیرون کشید
_اینجا اون طویله‌ای ک توش بزرگ شدی نیستشا،در بزن
×در زدن مال اتاق شخصیه که طرف لخت نباشه.. اینجا میخوای چه کاری کنی که در بزنم
با این حرفاش جونگین یاد کاری که با چانیول توی این دفتر کرده بودن افتاد.خندش گرفت ولی سریع جمعش کرد و رو به مهمون ناخواندش کرد
_نگفتی چیکار داری لوده؟
مینهو بازم خندید و خودشو روی یکی از صندلیا رها کرد
×اومدم هم خودتو ببینم هم آقا داماد رو زنده تماشا کنم
_مینهو ازت خواهش میکنم دوباره شروع نکن
×من ک چیزی نگفتم سریع قاطی می‌کنی.فقط گفتم میخوام ببینمش،چیه میترسی ازت بدزدمش؟
_اینجا نیست
×پس کجاست؟گفتی این تایم کار میکنه
_فرستادمش انبار
×انبااار؟؟تو باید برا دوس پسرت پارتی بازی کنی،نه اینکه بفرستیش جایی که کاراش سنگین تره
جونگین خسته جوابش رو داد
_ خودم میدونم.ولی توی حسابا بالا پایینی پیدا کردم،انگار یکی جنسارو میکشه بالا
×ینی چیزی ک براتون میارن کمتر از پولیه ک‌‌ میدید؟شاید مشکل از فرستنده‌هاست
_دقیقا.منم اول فکر کردم مشکل از شرکتاییه ک برامون بار میفرستن ولی وقتی باهاشون تماس گرفتم مطمئن بودن ک همه چیز درسته،بعدشم ما خیلی وقته ک سفارشات رو بهشون میدیم و مشکلی پیش نمیاد.امکان نداره خطای انسانی چندماه پشت هم و از چندتا شرکت سر بزنه
×اینجوری باشه حتماً مشکل از‌ اینجاست،ولی بازم ربطشو به دوس‌پسرت نمیفهمم
_تنها راهی که به ذهنم رسید این بود که یکیو که ازش مطمئنم رو بفرستم اونجا،البته فکر خودش بود،انتظامات هستن ولی نمیتونستم به اونا بسپرم،شاید خودشونم توش دست داشته باشن
×صبر کن.تو اونو فرستادی؟اگه‌ کار خودش باشه چی؟چرا انقد اعتماد میکنی؟
پوکر نگاهش کرد چرا انقدر با یول مشکل داشت
_چانیول اینجوری نیست
مینهو عصبی پاهاشو تکون داد
فکر اینکه کسی بخواد به دوستش لطمه بزنه کلافش میکرد
×پس میخوای چه جوری باشه؟دوتا شاخ گنده روی سرش باشه و روی پیشونیش نوشته باشه "هی من میخوام تورو بتیغم"؟کم کم بهت پیشنهاد خرید خونه و ماشین یا چیزای دیگه میده تهشم میبینی همه رو جارو کرده و رفته

با شنیدن آخر جملش قیافه جونگین کمی توهم رفت و این از چشم‌های مینهو دور نموند

×قیافت چرا اینجوری شد؟نکنه گفته؟
_ها؟آره راستش.امروز پیشنهاد کرد که باهم یه خونه بگیریم
مینهو محکم روی دسته صندلی کوبید و از جاش بلند شد
×ببین باید عکستو توی دیکشنریا کنار کلمه حماقت چاپ کنم
_مینهو خفه شو.چانیول همچین آدمی نیست وگرنه تا الان کلی کار میتونست بکنه
×داره اعتمادتو جلب میکنه
_تمومش کن.به فکرمی باشه ولی بچه که نیستم.خودم حواسم به همه چیز هست
×بچه نیستی ولی دوست داشتنش کورت کرده
بلند شد و به سمت در رفت، با نگرانی به دوستش نگاه کرد،سری تکون دادو با گفتن "بای"مختصر در رو باز کرد و رفت،به قدری عصبانی بود که متوجه پسری که تمام مدت داشت مکالمشون رو گوش میکرد نشد
چانیول با اخم به زمین زل زده بود،میخواست به جونگین خبر بده زودتر میره خونه ولی با شنیدن اسم خودش برخلاف عادت همیشگیش پشت در وایساد و مکالمه شون رو گوش داد
گوشه لبش رو گاز گرفت و‌ سعی کرد ناراحتی خودشو مخفی کنه."جونگین اینجوری فکر نمیکنه"این رو برای دلداری با خودش تکرار کرد
نفس عمیقی کشید و با یه تک ضربه به در وارد شد
جونگین با شنیدن صدا سرش رو بالا گرفت
_چانیول.چیزی شده؟
+نه...فقط اومدم بگم یکم زودتر میرم،اگه مشکلی نیست
_نه اشکالی نداره
مکثی کرد
_چان،فهمیدید کیه؟؟
+نه هنوز ولی....
دستاش رو روی میز کوبید
_اصلا تلاشی میکنید؟
+جونگین
_دو هفته و نیم از وقتی با بیون رفتید اونجا میگذره ولی هیچی به هیچی
نفساشو آروم کرد و توی دل به خودش نهیب زد.حرفای مینهو،خستگی و یه عوضی که ازش دزدی میکنه و به ریشش میخنده از همیشه کلافه ترش کرده بود و حالا داشت همه رو روی کسی که هیچوقت نمیتونست ناراحتیشو ببینه خالی میکرد
+جلوی خودتو نگیر
با شنید صدای چان نگاهش رو بهش داد
+بگو راحت باش.بگو فکر میکنی کار منه
_چرت و پرت نگو یول
+چی؟چرت و پرت؟ینی میگی توهم فکر نمیکنی من واسه پول کوفتیت پیشتم؟
_چته چان؟
یکم دقت کرد و متعجب گفت
_گوش وایساده بودی؟؟
+فکر کن آره
به پشتی صندلیش تکیه دادنمیدونست باید چه جوری توجیحش کنه
_بیخیالش شو.مینهو حرف زیاد میزنه
+بیخیال چی دقیقا؟اینکه دوس پسرم فک میکنه دستم تو جیبشه؟مگه من تا الان ازت چیزی خواستم؟عااوو متاسفم....تو حق داری.شما بچه پولدارا نگرانیای خاص خودتونو دارید،متاسفم ک یکی مثل من نمیتونه درکتون کنه.
حرفاش رو خیلی سریع زد و بعد تموم شدنش اونجا رو ترک کرد
جونگ عصبی دستش رو بین موهاش برد. موبایل و سویچش رو از روی میز برداشت و دنبال چانیول که با قدمای بلندش از در خارج شده بود راه افتاد
چان سریع از فروشگاه خارج شد و جونگین هم به دنبالش
_چان صبر کن.....یه لحظه وایسا
سرعت قدم هاشو بیشتر کرد و بالاخره بهش رسید
دستشو از پشت گرفت و مجبورش کرد سرجاش بمونه
+ولم کن بزار برم
_بیا درموردش حرف بزنین چان،بزار برسونمت خب.تو راه حلش میکنیم
هیچ جوابی ازش نمیگیره.
از پشت بغلش میکنه و سرش رو به گردن چانیول میچسبونه
_بزار برسونمت.هوا سرد شده مریض میشی.
و بدون اینکه منتظر جوابش باشه دستشو میگیره و به سمت ماشین خودش میبرتش

⁦ ♡‿♡Delicious Chocolate ♡‿♡Where stories live. Discover now