New House

445 120 12
                                    

چانیول به خونه‌ی کوچیک رو به روش نگاه میکنه
با فروش خونه قبلیش و تقریباً بیشتر وسایلش تونست خونه‌ی کوچیکی توی سئول بخره و رفت و آمد به کالج رو برای خودش کمی آسون تر بکنه
به زن صاحب خونه نزدیک میشه
آدم‌ شدیداً پرحرفی بود
_خب پسرم امیدوارم توی خونه جدیدت شادِ شاد باشی
+متشکرم
_درسته که کوچیکه ولی آروم و ساکته
راحت بشین درستو بخون پسر جون
و چان رو با خونه جدیدش تنها گذاشت

****************************
+آخه خونه به این کوچیکی چرا تمیز کردنش باید اینهمه وقت بگیره؟؟سه ساعته دارم میسابم.اوه بله چون آشغال دونی بودش و منم تنها بودم

بعد برق انداختن خونه به ساعت نگاه میکنه.یازده شب.از خستگی زیاد گرسنه بودن یادش رفته‌ بود.
خودشو روی تخت کوچیکش پرتاب میکنه و‌ چشاش رو میبنده.
هنوز خوابش سنگین نشده بود که با صدای آه و ناله ی زن و پشت بندش صدای شهوتیِ یه مرد تو خونه کناری خواب از سرش میپره
+کاملاً درسته.اینجا خیلی ساکته
با شدیدتر شدن صداها دیگه تحمل نمیکنه و شماره زن صاحب خونه رو میگیره
زن بعد دو بوق گوشی رو جواب میده چانم خیلی مختصر براش توضیح میده
اگه این اوضاع هرشب اینجا باشه،امکان نداره بتونه به درساش برسه
_آهان اونو میگی پسرم.چیز مهمی نیستش.اون زن ک قرار نیست هرشب عملیات داشته باشه.قبول دارم ک صداش خیلی بلنده ولی فقط بعضی وقتا هستش...
زن خنده بلندی سرداد و تلفن رو قطع کرد
چان با دو دست روی سرش میکوبه و به بخت بدش لعنت میفرسته
+هی چانی.از تو دیک شانس تر بازم تو

🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔷🔹🔹🔹

معذررررت بابت دیر آپ شدن این پارت😥

⁦ ♡‿♡Delicious Chocolate ♡‿♡Opowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz