kidding

485 142 12
                                    

چانیول ماشین جونگین رو جلوی آپارتمان کوچیک و رنگ و رو رفته‌ای نگه داشت
جونگ هنوز تو عالم ارواح بود.چان تو دلش خداروشکر میکرد چون اگه بیدار بود میخواست ی دعوای مفصل سر مقصد باهاش داشته باشه.چانیول هم علاقه‌ای به مهمون مست نداشت ولی اگه جونگین رو به خونه خودش میبرد مجبور میشد ی مسیر طولانی رو برگرده،به عبارت دیگه فکر جیب خودش رو کرده بود.
+هوی پبو.بیدارشو رسیدیم
پبو.هوووووی بپو.بیدارشو
چان از نگرفتن جواب از پسر شکلاتی حسابی کلافه شده بود و هرجور فکر میکرد نمیتونست اونو دو طبقه بالا ببره
ولی چاره‌ای نداشت.حسابی خسته بود و شدیداً محتاج خواب
با زحمت از ماشین آوردش پایین.جونگین ک بخاطر تکون خوردنای زیاد بالاخره یکی از چشماشو باز کرد ب صورت چان زل زد و نگاهشو رو جز جزعه صورت چان چرخوند
وقتی در آپارتمان باز شد جونگین بالاخره به حرف اومد
_مزشون خوبه
+ای احمق.بیدار بودی و من مجبور شدم کل وزنتو تحمل کنم؟؟مزه‌ی چی؟؟
_لبات.خیلی خوب بودن.سافت و کشیده.آدم دلش میخواد تا چند روز زیر دندون بگیرتشون.میزاری ی بار دیگه ببوسمت؟؟
+نه واقعاً دیوونه‌ای
لحن جونگین کشدار شده بود و نگاه خمارش قلب هرکسیو میلرزوند.
_لطفاً~~
چان سری تکون داد و سعی کرد پسر مستی ک‌ ازش آویزون بود رو ب سمت تنها اتاق خونش ببره
جونگین رو روی تخت کوچیک‌ توی اتاقش برد و پرتش کرد روی تخت
جونگین بلافاصله با برخورد سرش با بالش ب ادامه‌ی خوابش فرو رفت و چانیول ب این فکر میکرد ک این پسر چقدر خوش‌خوابه.شبیه ی خرس

*چانیول*
قبل از بیرون رفتن از اتاق نیم نگاهی ب جنازه‌ی غرق خواب رو تختم انداختم
انصافاً انصاف نیستش ک من شبو رو مبل بخوابم و اون روی تخت‌خوابم مگه اینکه.....
به فکری ک‌ توی سرم چرخید خندیدم و ب سمت پسرک خوش خواب رفتم
کمربندشو باز کردمو و شلوارشو آروم کشیدم پایین
بعد اینکه فهمیدم عجب خواب سنگینی داره بقیه لباسشو تند تر در آوردم و .....

************************************

جونگین با سردرد وحشتناکی از‌ خواب بیدار شد
بدنش گرفته بود.
چشاشو آروم باز کرد ولی با صحنه همیشگی رو ب رو‌ نشد
با تعجب روی تخت نیم خیز شد و دومین شوک امروز حس کردن ی مایع خیس روی شکم و پاهاش بود
ب پایین نگاه کرد و تنها کاری ک ازش برمیومد کوبوندن دوتا دستاش رو سرش
_بهم تجاوز کردن؟؟ولی من ک با اون باریست دراز بودم.ینی اون ب فاکم داده؟؟اگه الان ولم نکنه برم چی؟؟اگه ازم بعنوان برده جنسی استفاده بکنه چی؟؟
+سلام بیبی
با شنیدن صدا ب سمتش چشم چرخوند و صاحبشو تو چهارچوب در دید
_باهام چی‌کار کردی عوضی؟
+هیچی.منو چی فرض کردی؟؟
_پس این چیه؟
+کدوم؟؟
_همین‌ سفیدا
چان دستشو ب شکمش کشید و انگشتای سفید شدشو داخل دهنش برد
+خوشمزس
_چندش اشغال.اونا مال کدوممونه
+مال کارخونست
_بعله خودم میدونم ک مال کارخونه تولید مثله.ولی کارخونه من یا تو؟؟
+هیچکدام.کارخانه تولید لبنیات.
_ها؟؟
+ این ماسسسسسته پبو ماااااااست
و زد زیر خنده
کای با تعجب انگشتاشو روی شکمش کشید و با تردید فرو کرد تو دهنش
بله...ماست بود.
توی دلش ب خودش لعنت فرستاد و سعی کرد به روی خودش نیاره ولی اینکار با وجود کسی ک از خنده کبود شده بود به اندازه‌ی فتح اورست سخت بود

⁦ ♡‿♡Delicious Chocolate ♡‿♡Donde viven las historias. Descúbrelo ahora