Job

430 126 17
                                    

+کااااااار لازم داااارم.
چانیول بعد ی گشت و گذار حسابی برای پیداکردن کار و پیدا کردن هیچی
انگار کارما قسم خورده بود تا جایی ک‌ می‌تونه حالش رو بگیره
خلاصه توصیف حال چان میشد:خسته،کوفته،عصبی
به آخرین جایی ک برای امروز نشون کرده بود رفت.یکی از شعبه های ی فروشگاه زنجیره ای

_پس برای کار اومدی؟؟

نخیر اومدم روی ماهتونو ببینم بروم
علی‌رغم حرف توی سرش با متانت جواب مرد رو داد

+بله قربان
_سابقه کار
+ بارتندر
_دو هفته آزمایشی کار میکنی.خوب بودی استخدام

چان با تعجب و خوشحالی به مرد نگاه کرد
+جدی؟؟سپاسگزارم.سپاسگزارم.تشکررررر
_با شیفت شب موندن ک مشکلی نداری؟؟
+ابداً
_میبینمت

چان با لبخندی به پهنای صورت از فروشگاه بیرون زد
باورش نمیشد جایی ک گذاشته بود آخر لیستش تنها جایی باشه ک قبولش کردن
کل راه برگشت به خونش رو باهمون لبخند دندون نما طی کرد و تو دلش عروسی به پا بود

************************

جونگین روی مبل راحتی خونش لم‌ داده بود و از محتوای تلخ فنجونش میخورد و سعی داشت تا وانمود کنه تمام حواسش ب صحبتای پدرشه
از نظر اون همه حرفاش چرت بودن
_چرت و پرت،چرت و پرت،حساب بانکیت...،چرت و پرت
گوشاش با شنیدن اسم حساب بانکیش تیز شد و‌ سرش رو خیلی سریع ب سمت پدرش چرخوند جوری ک ماهیچه های گردنش تیر کشید
+چییی؟؟
_حواست بهم نبود؟؟گفتم یا مثل ی بچه‌ی خوب میای کار میکنی یا حسابات رو مسدود میکنم
+اما....
_جونگین لطفاً تمومش کن.تا آخر این هفته میای و مدیریت رو به عهده میگیری وگرنه جیبات رو پر از خالی میکنم
+هووووف
_جوابت؟؟
+بجز چشم چیز دیگه ای میتونه باشه؟؟
_خیر.تا آخر هفته اونجا باش.

⁦ ♡‿♡Delicious Chocolate ♡‿♡Where stories live. Discover now