First date

382 115 21
                                    

لبای چان به لبخند باز شد و تو موهای جونگین دست کشید.سرش رو توی موهاش فرو برد و توشون نفس عمیق کشید.جونگین خودش رو بیشتر توی بغلش مچاله کرد
باخودش فکر میکرد چطو میشع یه پسر با اون سروشکل انقدر کیوت باشه؟ البته خیالاتش زیاد طول نکشید چون درد بدی رو توی ساق پاش حس کرد
_عوضی
جونگین بدون هیچ حرف دیگه ای از بار بیرون زد؛ چان درحالی که لنگ میزد دنبالش راه افتاد ولی قبل از این که بهش برسه جونگین رفته بود
کلافه جلوی ورودی بار نشست و نالید:حالا با خر برگردم خونه؟؟؟

~~~~

تقریبا دو هفته از اخرین باری که جونگینو دیده بود میگذشت و اون پسر حتی یه بارم نه بهش زنگ زده بود نه تو محل کارش ادم حسابش میکرد انگاری چان خیلی بهش عادت کرده بود و هرثانیه ندیدنش برابر بود با یه خنجر تو قلبش...
کلافه بعد از کلاس خودش رو به خونه سهون رسوند
بی حوصله در خونش رو کوبید.سهون بعد از چند ثانیه درو باز کرد
_گوش فیلی من چرا اویزونه؟
اولین جمله‌ای که بهش میگه
+رام نمیدی تو؟
_ تو خودت صاحب خونه‌ای
و از ورودی فاصله گرفت تا چان وارد بشه
چانیول خودش رو روی اولین مبل انداخت و روش دراز کشید
کلافه دست تو موهاش کشید و دندوناشو روی هم فشار داد
_چی شده؟
+بهش گفتم بام قرار بزاره؟
_جونگین؟؟
+اوهم
_رد کرد؟؟
+نه
_پس چته؟؟
+چند روزه محل سگ بم نمیده
_بهش زنگ زدی؟؟
+خیر
_باهاش حرف زدی؟؟
+ناح
_پس انتظار داری اون همه اینکارارو بکنه؟
چان یکم فکر کرد.حق با سهون بود.همیشه جونگین تو همه چی پیش قدم میشد
سرش رو بالا گرفت و دید ک سهون هنوز داره سوالی نگاهش میکنه

+اونطوری نگام نکن شیر برنج که حوصلتو ندارم.اه گمشو اصلا
_ باشه فقط چه طوری از خونه خودم گمشم؟
+نمیدونم گمشو
_ چانی کوچولو شکلات بهش نرسیده رم کرده
چان به روبه روش زل زد و لبشو از داخل گاز گرفت
+بکو خبر کنم؟
سهون با ترس چسبید به کاناپه و کوسن رو بغل کرد
_نه جون مادرت اون جهنده رو به جونم ننداز
+ببین با بچه چی کار کردی که باهات بهم زد؟
_بک بهت گفته؟؟
چان نیشخند زد
+خیر.خودت الان گفتی
_مستر پارک چانیول حالا کارت به جایی رسیده که به من ی دستی میزنی
+خو وقتی خودت نمیگی
_اول به درد تو برسیم بعد به مال من
+من هیچیم نیس سهون
_تو به امونگ عاس واکنش ندادی چان چه جوری میگی چیزیت نیست
چشمای چان پرید بیرون
+امکان نداره
_از وقتی که اون سیاه سوخته اومده تو زندگیت خیلی چیزا امکان پذیر شده
+هووووووی اینجوری نگو بهش
_اوووه باشه بابا
+به جا این حرفا بگو چیکار کنم حالا
_مگه نمیگی قبول کرد باهات قرار بزاره.ببرش بیرون بغلش کن،ببوسش
ابروشو از روی شیطنت‌ بالا برد و ادامه داد
_یکمم جلو تر برو
+فکر خوبیه
و از جاش بلند شد
_هوی هوی هوی.من ی چیزی گفتم جلوتر نریااااا
ولی تنها جوابی که ازش گرفت صدای کوبیده شدن در بود

•••
تو عالم خواب بود که حس کرد یه چیزی روی صورتش داره حرکت می‌کنه باخودش گفت چه صحنه رمانتیکی،یه نفر داره صورتشو نوازش میکنه ؛یکم بیشتر فکر کرد،کی میتونست صورتشو نوازش کنه مگه کسیو داشت.بالاخره مغزش فرمان داد اون چیزی که روی صورتشه احتمالا یه حشره شیش پاست نه دست معشوقه ی نداشتش.
داد زد و صاف سرجاش نشست و روی صورتش دست کشید .خوشبختانه چیزی نبود.نفس راحتی کشید و دوباره روی مبل ولو شد
_هیییی زندگی منو باش
تازه دوباره چشماش گرم شده بود که صدای زنگ گوشیش بلند شد
انگشتای وسطشو بالا گرفت.
از روی مبل بلند شد.درحالی که باسن مبارکشو میخاروند یه بیسکوییت تو دهنش گذاشت
_ای ننه ی خروس بی محلو بابام مالید
دنبال موبایل گشت ولی هرچی نگاه میکرد پیدا نمیشد
خونه شده بود آشغال دونی و گوشیش زیر خرت و پرتا گم شده بود
صدای زنگ قطع شد
_اگه مهم باشه دوباره زنگ میزنه
همین که جملش رو تموم کرد باز هم صدای زنگ بلند شد
_نه انگار واجبه
بالاخره گوشی رو از زیر آوار بیرون کشید
با دیدن اسم چان روش نفسش رو حبس کرد
از اون شب توی بار دیگه باهاش حرف نزده بود
دلش میخواست بغلش کنه و خودشو تو بغلش جمع کنه ولی میخواست اینبار چان چیزی بگه
بعد چند ثانیه دستش رو روی آیکون سبز کشید و جواب داد
_بله
+شکلات خفته بالاخره جواب مارو دادن
_اوم سلام
+چطوری خواب‌آلو
_بد نیستم
+جونگین
قلب کای توی جای خودش بند نبود
"این جونگین گفتنت میدونی باعث میشه دلم غنج بره؟"
_بله
+میای امشب باهم بریم بیرون؟
_هااا
+ساعت چند بیام دنبالت؟
_هوووی نمیخوای ازم بپرسی کجا دوست دارم بریم؟
چان میخنده
+کجا دوست داری بری؟
_بریم غذاهای خیابونی بخوریم
+هاااا
_بریم غذاهای خیابونی میل کنیم
+رستوران بهتر نیست؟؟
_نه
+الان داری فکر جیب منو میکنی مثلاً
_هاا؟ن بابا اصلا.دارم فکر دل خودمو میکنم.غذاهای خیابونی سئول خیلی خوشمزن
+ساعت هفت میام دنبالت
_نه من میام
+چرا؟؟
_چقد سوال میپرسی.من ماشین دارم نه تو
صدای خندش بلند شد
_میبینمت
به محض قطع شدن تماس صدای فریادش به سمت ملکوت رفت
_عرررر یعس
~~~~~~
بین غذاهای خوشمزه می‌گشتن
جونگین در حال خوردن دوکبوکیش بود و چان سعی داشت بفهمه ی آدم چ جوری میتونه اونهمه غذا رو توی خودش جا بده
+حداقل آروم بخور خفه نشی
_نمیشم.یااا من مرغ سوخاری میخوام
چان موهاشو بهم ریخت
+باشه خرسی
و شروع کرد ب خوردن دامپلینگ تو دستش
حق با جونگین بود.غذاهای اینجا واقعاً عالی بودن
جونگ بالاخره غذاهای توی دستش رو تموم کرد
_آخیش سیر شدم
+جدی.فک کردم اشتهات بی‌نهایته
_هوی من آدمم.آدما اشتها فوراور ندارن
+باشه باشه
جونگین سرش رو گذاشت روی شونه چان
_آییی خیلی خوش گذشت.
+فک کن ی درصد قابلتو داشته باشه
و یه بوسه ریز روی گونش زد
+فک کنم دیگه بهتره برگردیم
_اوم
به سمت ماشین رفتن
چشمای جونگ خمار شده بود و انگار خوابش میومد.اون پسر واقعا خرس بود
+خوابت میاد؟؟
_زیاد خوردم چشام یکم سنگین شده
+صحیح.سوئیچ رو بده به من
_ها
+کجاش نامفهومه؟
_دلیلش
+نمیخوام بزنی بکشیمون.من کلی آرزو دارم
_اووووم.اوهوم.بیا
سوار ماشین شد و چان اونو ب حرکت در اورد
یکم که گذشت سر جونگین رو روی شونش حس کرد
+کیم جونگین
عادت کرده بود و میدونست وقتی عصبی و کفری بشه اینجوری صداش میکنه
_باز چی؟؟
+چرا اینجوری نشستی.کمربندت بازه چرا.مثه بچه‌های خوب بشین سرجات
_نه.تو آروم رانندگی کن
+از دست تو
_به این خوبیم دلتم بخواد
+کیه که نخواد
رسیدنشون ب خونه جونگین ب خاطر سرعت کم ماشین بیشتر طول کشید
ماشین رو داخل برد.وقتی نگهش داشت سرش رو برگردوند سمتش
صورتش رو کشید جلو و بوسیدش
جونگین خیلی سریع همراهیش کرد
چان دستشو پشت کمره جونگین گذاشت و اونو بیشتر ب سمت خودش کشید
گاز کوچولویی از لب پایینیش گرفت
دستای شکلاتی کای توی موهای چان فرو رفت
چان بالاخره دل از لبای پسرش میکنه ولی هنوز راضی نشده بود، عجیب خواستنی بود
از ماشین پایین اومد و در سمت جونگینو رو باز کرد
ب محض پیاده شدن دستاش رو دور گردن چانیول حلقه کرد و خودشو تو بغلش جا داد
+ببین از این جلوتر بری دیگه برگشت نداریا
_کی خواست برگرده؟
چانیول رو ب سمت خونه هدایتش کرد
وارد شدن و چان بوسیدن جونگین رو از سر گرفت
زبونش رو آروم روی لبای پفکیش کشید
دستای کشیدش رو از روی لباسش روی بدنش چرخوند
لباشو از لباش جدا کرد و به سمت گردنش برد
جونگ با اولین بوسه روی گردنش تکون کوچیکی خورد.چان لبخند کوچیکی زد.شکلاته کیوتش رو گردنش حساس بود
لباش رو بیشتر روی گردنش حرکت داد و جونگین رو بی‌قرار تر کرد
دستای چان از روی بدن جونگین برداشته شد و بعد از چند ثانیه جونگین اونارو زیر کمر و پاهاش حس کرد
_یاااااا بلندم نکن
+هییییییس خیلی غر میزنی
چان جایی که اتاق جونگین بود رو بلد بود. همونجوری که لباش با لبای جونگین بازی میکرد به سمتش رفت و در رو با پاهاش باز کرد
گذاشتش روی تخت و گوشه لبش رو بوسید
به طرف گردنش رفت و نزدیک ترقوش رو مارک کرد.ناله ریز و کوتاهی از جونگین شنید
_چانی قراره تا کجا پیش بریم؟
+تا جایی که گوشام جز صدای ناله هات چیزی رو نشنون

⁦ ♡‿♡Delicious Chocolate ♡‿♡Where stories live. Discover now