Camping

349 118 22
                                    

چانی پشت میز نشسته بود و کتابش جلوی خودش گذاشته بود ولی ذهنش هرجایی بود جز کلمات نوشته شده روی صفحه های کتاب
دستش رو آروم رو چشاش کشید هنوز هم میتونست خیلی راحت جای لبای گرم جونگین رو روش حس کنه
صداش ک ازش می خواست آروم باشه چان گوشه لبش رو گاز گرفت و لبخند زد "تو واقعاً موجود کیوتی"
خیلی از این افکارش نگذشته بود که صدای نوتیف گوشیش بلند شد
_ هنوز داری درس میخونی
تعجب کرد" هی پسر تله‌پاتی چیزی داری؟"
+من که مثل تو توی اسکناس به دنیا نیومدم
جوابش رو داد ولی این بار در جوابش به جای پیام باهاش تماس گرفته شد
_ باور شدید دارم که حتی اگه تو الماس هم به دنیا میومدی بازم یک کرم کتاب میشدی
چان تک خنده ای میکنه
+کارم داشتی؟
_بله
+چیکار؟
_کارای خوب خوب
+وایسا وایسا بزار اول وصیت ناممو بنویسم
_یااااا یه جوری نگو که انگار همش اذیتت می کنم
+ باشه باشه.خب...؟
_ بیا آخر هفته بریم بیرون
چانیول دقت کرد ک حتی توی درخواستاش هم امر میکنه
+چرا؟
_تعویض روحیه
+کجا؟
_هرجا تو بگی
هر جا من بگم؟کجا بگم..... یافتم
+بریم کمپ بزنیم
_ چه سریع.چرا؟
+چون خوش میگذره
_کجا؟
+ یه جایی رو میشناسم قبلا دوبار با سهون رفتم اونجا
_اوکی ولی ببین من تا به کمپ نزدم
+واااااو جونگین.نکنه میخواستی امتحان نکرده بمیری
_بیلیارد بهتر نی؟
+شاید دفعه بعد. پس آخر هفته ساعت 6
_شیشه غروب یکم دیر نیست
+ نخیر آقا ۶ صبح
_ودف.خیلی زوده.صبح من تازه از ساعت ۱۲ شروع میشه
+۶ صبح منتظرتم بیا دنبالم
_من بیام دنبالت؟
+کیم جونگین چرا این همه سوال می پرسی. تو ماشین داری ن من
_اوکی ولی صبح زود ظلمه
+جونگ
_باشه باشه میبینمت
+تا بعد
جونگ تماس رو قطع کرد و تقریباً پنج دقیقه بعد یه پیام از چان میگیره
"از اونجایی که هیچ وقت انجامش ندادی:کیسه خواب،لباس گرم،غذای سریع و مورد علاقت،آب،میخوایم ماهی بگیریم پس قلاب،ظروف شخصی،وسایل بهداشتی.کولتم خیلی سنگین نکن"
جونگین سرش رو به عقب برد
_پس واقعاً داری باش میری کمپ
~~~~~~
جونگین الارقم میلش ساعت 5 و نیم صبح از جاش بلند شد.خمیازه کشداری کشید.هیچ دوست نداشت دیر کنه و چان معطل بمونه
وسایلی که از شب قبل جمع کرده بود رو برداشت و خیلی آروم رفت پایین
ماشینش رو روشن کرد و خیلی سریع خودش رو به خونه چانیول رسوند
+صبح بخیر مستر کیم
_صبح بخیر
و دنبالش ی خمیازه بزرگ کشید
چان خندش گرفت.وسایلش رو گذاشت عقب ماشین
_قلاب آوردی.واقعا میخوای ماهی بگیری
+البته.توهم میگیری
آدرس رو به جونگین داد.یه پارک جنگلی اطراف شهر.نیم نگاهی ب چانیول انداخت و ماشین رو روشن کرد
چند دقیقه توی ماشین سکوت بود ولی با پخش شدن آهنگ مورد علاقشون هردو باهاش همخونی میکنن .جفتشون جوری با صدای بلند اهنگ رو میخوندن که هر ماشینی از کنارشون رد میشد با تأسف نگاهشون میکرد
بعد یه ساعت رانندگی به جایی که چان میگفت رسیدن
چانیول به محض نگه داشتن ماشین ازش پیاده شد و وسایلش رو برداشت
+بدو خرسی بدو
_وایسا
+ن تو بدووو
جونگین خندید و پشت سرش راه افتاد
چان جای مورد نظرشو پیدا کرد و وسایل رو گذاشتن زمین
+چادر بزنییییم
_بلد نیستممممم
+کیم جونگین.بلدی نمیخواد.این چادر جدیدارو ول بدی خودشون علم میشن
_جدی؟؟
چان با دو انگشت رو پیشونیش زد
+واقعاً فک کردی الان ی ساعت میخوای چکش بزنی؟؟
و خیلی راحت چادر رو سر پا میکنه
لبخند بزرگی میزنه و رو ب پسری ک کنارش وایساده بود میکنه
+بیا بریم ماهی بگیریم
_فک نکنم کار دیگه‌ای بتونم بکنم
هر دوشون سر قلاب رو به طعمه بستن و انداختنش تو آب
هردوشون با آنچنان جذبه ای که شروع کردن که هرکی نمیدونست فکر میکرد چقد حرفه ای عمل میکنن ولی جز دوتا ماهی چیزی گیرشون نیومد
+از ماهی ک سودی نگرفتم ولی اینجوری میشه جبران کرد
_چ جو...
با ریخته شدن آب سردروی بدنش حرفش نصفه میمونه
چان ی سطل رو پر از آب کرده بود و میخواست همشو روش خالی کنه
کای دوئید تا نتونه بهش برسه ولی چان خیلی سریع از پشت بغلش کرد
دستای بزرگ و رگای برامده‌ی چان حواسی برای فرار براش نمیزاشت
چانیول یکم تو بغلش نگهش داشت.چرا دلش برا بغل کردنش تنگ شده بود؟
آروم ولش کرد
+به اندازه کافی خیس شدی .سرما میخوری برام دردسر میشی
هر دوشون خندیدن و سمت وسایلشون رفتن تا خودشون رو خشک کنن.
چان آتیش رو روشن کرد و دوتا ماهی که گرفتن رو روش گذاشت
_هی من با این سیر نمیشم
+معلومه ک نمیشی.پ فک کردی برای چی گفتم غذا هم بیار؟
_چرا عصبی میشی
+هیچم نیستم.حرف نباشه
جونگین خنده بلندی کرد
_بداخلاق
چان به حرفش توجه نکرد
+کیم جونگین.میدونی از بهترین چیزای کمپ زدن تو طبیعت چیه؟
_ی بار یکی برام توضیح داده ولی راستش همشو یادم نیس.خب بچه‌ها کار گروهی رو یاد میگیرن و میفهمن چجوری باید از خودشون...
چان خیلی سریع حرفشو قطع میکنه
+نخیرشم.تمام خوبیش تو اینه
و ی بسته مارشمالو در آورد
_این دیگه چیه؟
+جونگین یجوری حرف نزن ک فک کنم از یه قرن دیگه اومدی.این مارشمالو است
_خودم میدونم اون چیه ولی چرا آوردیش؟
+میخوام ازش به عنوان دیلدو استفاده کنم بکنم تو ماتحت تنگت
جونگین پوکر بهش نگاه کرد و انگشتای وسطشو جلوی چان رقصوند
چان خنده کوتاهی کرد
+تمام لذت اینجوری بیرون اومدن همینه
_واقعا میخوای بزاریش رو آتیش؟
+بعله
جونگین چندبار دهنش رو باز و بسته میکنه تا حرف بزنه ولی آخرش سکوت رو ترجیح داد.این رفتاراش چان رو به خنده مینداخت ولی به کارش ادامه داد
سیخارو گذاشت نزدیک آتیش و تا وقتی قابل خوردن بشن بهشون بهش خیره شد
مارشمالوی جونگین رو داد و اونم خیلی سریع گذاشتش توی دهنش
_اووووم چقد نرمه
+چیزای نرم تری هم اینجا هستن
با تعجب نگاهش کرد.
_هاااا
+هوم.هیچی.بیا بگیریم بخوابیم
_آ..آره منم خستم
و قبل چان رفت تو چادر و تو کیسه خوابش خوابید
•••••••••
وسطای شب بود.با حس کردن دستای بزرگ و گرمی چشماشو آروم باز کرد
چانیول بالا سرش بود
_چانی....
حرفش با دستای چان روی لبش قطع شد
+یکم حیف نیست که همینجوری بخوابی؟
قبل اینکه بتونه حرفی بزنه دستش رو از رو لبش بر داشت و لبای خودش رو جایگزین اونا کرد
خیلی نرم بوسیدتش و ازش فاصله گرفت ولی مثله اینکه کافی نبود . چان دوباره به سمت لباش خم شد و بوسیدش.اینبار محکم تر و بیشتر
جونگین که حالا به خودش اومده بود دستاش رو برد پشت سر چان و بیشتر به خودش نزدیکش کرد
چان از لباش دل کند و رفت سراغ بقیه اجزای صورتش
پشت پلکش رو بوسید.روی گونش رو،کنار لاله گوشش و در آخر هم خط فکش رو
سرش رو برد کنار لاله گوشش و زمزمه‌ کرد
+تو واقعاً جذابی جونگینی~~
جونگین نفس حبس شدش رو بیرون داد.هنوز تو شوک کارای چان بود
چان کیسه خواب رو باز کرد تا دسترسی بیشتری داشته باشه
دستاش رو ب زیر لباس کای برد تا بتونه بیشتر لمسش کنه
جونگین از برخورد دستای گرمش با بدنش ناله ریزی کرد
+صدای جذابی هم داری.ادامش بدیم؟
جونگین سرش رو تکون داد
چان انگشت شصتش رو روی لبای پسر زیرش میکشه
+هی با این دهن خوشگل باید حرف بزنی.اگه نگی متوجهش نمیشم
_آ...... آره ادامه بدیم
چان پوزخند زد
دستاش همچنان آروم روی پهلوی کای رو نوازش میکردن سرش رو به سمت گردنش برد
روی گردنش نفس کشید و خیلی آروم روشو گاز گرفت
_آییی چا...چانیی

ولی با صدای خنده بلندی چشماش رو باز کرد
همه چی مثله قبل بود
کیسه خوابش بسته بود
چانی سرجاش بود و داشت با خنده نگاهش میکرد
_هااا.به چی میخندی
+به یه پسر کوچولو ک داشت خوابای بد بد میدید
_هیچم اینطور نیست
+پس برای چی ناله میکردی؟
جونگین جوابی نداشت که بده
_به تو مربوط نیست
چان خیلی آروم از جاش دراومد و کنار جونگین نشست
+معلومه ک نیست همه آدما خواب خیس میبینن ولی اونجاییش به من مربوطه که داشتی اسم منو میگفتی
_هیییی
چشماش رو از رو خجالت بست.حاضر بود شرط ببنده الان تمام بدنش سرخه
چان صورتش رو به صورتش میچسبوپه
+اصلاً اشکال نداره اگه تو خوابت با من خالی بشی
_بسه چان خواهش میکنم
+چی بسه؟تو داشتی خواب منو میدیدی.حالا بگو ببینم خوشت اومد ازش یا نه کلک؟
و به دنبالش بلند خندید
_چان بسه
+باشه باشه.من دیگه اصلا به یادت نمیارم که تو خواب زدی ب جدول
و باز هم خندید

⁦ ♡‿♡Delicious Chocolate ♡‿♡Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang