#2

197 49 29
                                    

قیافه‌ی اون دختر توی هم رفت و با لبای آویزون پرسید: "چرا؟! فقط یه دورهمی دوستانه‌ست."

-امشب سرم شلوغه نمیتونم بیام. دفعه بعدی که رفتید منم همراهتون میام.

بعد از رفتن اون دختر جونگین گفت:" ولی اگه تو نیای من حوصلم سر می‌ره."

هیون جوابش رو داد: "هی خب حتما خیلی کار داره دیگه. من همراهت میام حوصلت سر نمی‌ره نگران نباش.

سونگمین لبخند شیطانی‌ای به جونگین زد و ابروهاش رو تکون داد ولی تا خواست لب باز کنه و حرفی بزنه جونگین گفت: "تو مگه نباید بری سر کار زود باش برو دیگه!"

سونگمین چشم‌هاش رو ریز کرد و کیفش رو برداشت.

بعد از خداحافظی ازشون فاصله گرفت و توی دلش گفت: "بالاخره دیر یا زود گیر میفتی یانگ جونگین."

طبق روال هرروز کارش رو شروع کرد.

کافه از دیروز شلوغ تر به نظر می‌رسید و فکر کرد شاید به خاطر بیوگرافی‌ای که توی صفحه‌اش گذاشته بود باشه.

چون هرکس وارد می‌شد، اول به اون نگاه می‌کرد و بعد می‌نشست و سفارش می داد.

همونطور که مشغول کار بود دوباره رئیسش سراغش اومد و مثل دیروز به طرز مضحکی سر صحبت رو باز کرد: "خب ببین سونگمین من دیشب داشتم با یه نفر چت می‌کردم و تصمیم گرفتیم قرار بذاریم تا هم دیگه رو ببینیم و بیشتر آشنا بشیم.

ولی من فکر می‌کنم که پروفایلش جعلیه و دختر نیست."

سونگمین آروم خندید و گفت: "شما زیاد اون برنامه رو جدی گرفتین."

-ولی من باهاش قرار گذاشتم!

سونگمین خیره شد و گفت: "واقعا می‌خواید با یه پسر برید سر قرار؟!"

-نه من با یه پسر جوون نمی‌رم سر قرار من استاندارد های خودم رو دارم میخوام با یه خانم زیبا ازدواج کنم عه!

سونگمین سرش رو خاروند و گفت: "پس می‌خواید سرکارش بذارید؟"

-نه. فکر کردم که از تو بخوام باهاش بری سر قرار که مطمئن شی دختره یا پسر. من برای امروز سرم شلوغه.

سونگمین بدون اینکه چیزی بگه فقط نگاه کرد.

-چیه؟؟ جدی میگم. تو تا حالا با کسی قرار نذاشتی. واقعا توی سن و سال تو کمتر کسی پیدا می‌شه که اینجوری باشه.

-می‌تونین فقط بیخیالش بشین. اونقدرها هم مهم نیست!

-هی به نظر میاد طرف از اون آدمای کله شقه. اگر بیاد اینجارو پیدا کنه چی؟ یه قرار که این همه چونه زدن نداره فقط میشینی باهاش حرف می‌زنی و قهوه می‌خوری.

پسرک لوس! آدرس رو برات فرستادم.

سونگمین یکم فکر کرد و به نظرش بد نبود اگر یه تجربه جدید داشته باشه و اینطوری دیگه جونگین هم دستش نمی‌انداخت. اصلا شاید طرف آدم جالبی بود!

𝘓𝘪𝘨𝘩𝘵 𝘐𝘯 𝘋𝘢𝘳𝘬𝘯𝘦𝘴𝘴Where stories live. Discover now