#10

159 44 31
                                    

سونگمین درباره‌ی تابلوی پدرش نگران بود ولی چانگبین با توضیح دادن این که اون تابلو توی یه جایی از خونه‌اشون قرار گرفته و یه روباه مثل مینهو نمی‌تونه صلح و قوانینش رو بشکنه و وارد خونه بشه، قانعش کرد که جای نقاشی پدرش کاملا امنه.

بعد از طی کردن یه مسیر حدودا یک ساعته و خارج شدن از شهر، وارد یه جنگل سرو شدن که فقط تا یه قسمتی از اون جاده ماشین رو وجود داشت و بقیه‌ی مسیر رو پیاده رفتن.

وقتی نزدیک اون خونه نسبتا قدیمی شدن، چانگبین توقف کرد و به سونگمین گفت عقب تر از خودش بایسته.

چندتا روباه از بین درخت‌ها بیرون اومدن و اطرافشون رو گرفتن.

بعد از کمی مکث روباه‌ها کنار رفتن و روباه دیگه‌ای از وسط اون محاصره بیرون اومد که از نظر فیزیکی از بقیه

اون روباه به فرم انسانی‌اش تغییر پیدا کرد به دنبال اون چانگبین جلوتر رفت تا باهاش صحبت کنه.

شخص بعد از شنیدن حرف‌های چانگبین به سونگمین نگاه کرد و گفت: "درست به موقع اومدی. پدرت بهم گفته بود منتظرت باشم."

چندتا از روباه‌هایی که اطراف حلقه زده بودن نزدیک سونگمین شدن و بعد این که چندبار دورش چرخیدن و نگاهش کردن، سرشون رو پایین بردن و عقب رفتن.

سونگمین که از صداش مشخص بود ترسیده جواب اون شخص رو داد: "من دنبال روباهی به اسم سوبین می‌گردم."

اون روباه با موهای مسی رنگ و پوست شفاف که به نظر میومد خودش سوبین باشه از سونگمین خواست دنبالش بره.

سونگمین از کنار چانگبین رد شد و قبل از اینکه بره چانگبین دستش رو گرفت و کنار گوشش گفت: "از چیزی نترس. تا وقتی من اینجا هستم اونا نمی‌تونن کاری باهات داشته باشن."

آهسته سرش رو تکون داد و بین برگ‌های افرای خشک شده روی زمین قدم گذاشت.

اون لحظه حس می‌کرد با قدم‌هاش داره مهر حکم سلب شدن آرامش از زندگیش رو روی کاغذ سرنوشت می‌کوبه.

حرف‌های پدرش بی پرواش کرده بودن.

دیگه نمی‌خواست از اتفاقات فرار کنه. می‌خواست مثل توصیفات پدرش قوی بمونه و خودش رو بسپاره دست سرنوشت

...

عطر بابونه فضای ترسناک اون اتاق رو ملایم تر کرده بود.

سوبین کمی از چای نوشید و گفت: "خب؟"

-داستان از این قراره که مینهو مدتی هست که داره سعی می‌کنه به من نزدیک بشه و طوری رفتار می‌کنه انگار دنبال چیز خاصی می‌گرده. چانگبین گفت به خاطر این هست که می‌خواد مطمئن شه توانایی نقاشی من مثل پدرمه یا نه ولی من فکر نمی‌کنم این همه‌ی ماجرا باشه.

𝘓𝘪𝘨𝘩𝘵 𝘐𝘯 𝘋𝘢𝘳𝘬𝘯𝘦𝘴𝘴Where stories live. Discover now