به سمت تلویزیون رفت و خودش رو با اون سرگرم کرد تا غذایی که مینهو داشت آماده میکرد درست بشه.
اگر به خودش بود ترجیح میداد از کافه و دانشگاه استعفاء بده و خونهاش رو بفروشه و بعد هم بره توی یه روستای دور افتاده از شهر یه خونهی کوچیک بگیره و دیگه به هیچ چیزی بیش از حد فکر نکنه.
صدای مینهو سونگمین رو از دنیای افکارش کشید بیرون: "خب غذای ویژهی سرآشپز آمادهست."
سونگمین بدون کوچکترین ذوق یا لبخندی روی صندلی نشست و گفت: "امیدوارم روز تولدم مسموم نشم."
چند تا پاستا به چنگالش زد و مینهو منتظر به قیافه سونگمین نگاه میکرد تا واکنشش رو بعد از خوردن غذا ببینه.
سونگمین که از خوشمزگی اون پاستا متعجب شده بود و در عین حال نمیخواست زیادی از مینهو تعریف کنه؛ یکم دیگه از غذا خورد و گفت: "نه واقعا خوشم اومد!"
مینهو که مطمئن شد قیافهی سونگمین با قبل از خوردن اون غذا متفاوته، لبخندی از سر پیروزی زد و مشغول غذا خوردن شد
سونگمین نمیدونست باید چیکار کنه ولی نمیخواست هر حرفی که میشنوه رو باور کنه. هنوز هم کاملا نپذیرفته بود مینهو قاتل پدرشه.
پس ترجیح داد بیشتر روی این موضوع که مینهو ازش چی میخواد تمرکز کنه تا اینکه مطمئن شه کی پدرش رو کشته.
بعد از غذا مینهو ازش خواست خونهاش رو بهش نشون بده و گفت که از جونگین شنیده گلدون های زیادی توی خونه اش نگه میداره.
با همدیگه به تراس رفتن و یکم اونجا وقت گذروندن و مینهو هیچ واکنش عجیبی نشون نمیداد. فقط اسم گیاهها رو می پرسید و میگفت خوشگلن و حس خوبی دارن.
مینهو یه دور کتاب های کتابخونهی سونگمین رو زیر و رو کرد و چند صفحه از بعضیهاشون رو خوند و سونگمین هم توی اون فاصله کتابها رو بر اساس اندازه اشون چید و اگر میتونست یکی از اونا رو میکوبید تو سر مینهو چون درست نمیذاشتشون سر جاش.
درحالی که سونگمین درگیر کتابها بود مینهو به سمت اتاق کارش رفت و گفت: "اینجا اتاق خوابته؟"
سونگمین دنبالش راه افتاد جواب داد: "حتی اگر اتاق خواب هم باشه درست نیست که بدون اجازه گرفتن وارد بشی."
-خب جناب اجازه میدید وارد این اتاق که احتمالا اتاق کار شما هست بشم؟!
سونگمین چپ چپ نگاهش کرد و در اتاق رو باز کرد.
مینهو هم رفت داخل و شروع کرد به نگاه کردن نقاشیهای مختلفی که بعضیهاشون رو دیوار نصب شده بود و بعضیهای دیگهاش روی سه پایهها قرار داشتن.
سونگمین که تقریبا میدونست مینهو دنبال چی میگرده پرسید: "میخوای بخریشون که انقد دقیق نگاهشون میکنی؟"
YOU ARE READING
𝘓𝘪𝘨𝘩𝘵 𝘐𝘯 𝘋𝘢𝘳𝘬𝘯𝘦𝘴𝘴
Fanfiction[Fanfiction] کامل شده Name : Light In Darkness Couple: Seungbin - 2min - Hyunin Genre : Romance - Fantasy سرنوشت میتونه زندگی یه پسر معمولی رو به جایی که تو خواب هاش می دید ببره؟ Mbti type : Seungmin: intj Jeongin: enfp Changbin: entp Hyunjin: est...