آقای سئو از جاش بلند شد و سیگار برگش رو روشن کرد و بعد از جا به جا کردن اون عینک گرد مضحکش گفت: وقتش نیست که این کینه مسخره ات رو بریزی دور؟
چانگبین پوزخندی زد و جواب داد: تو خوب میدونستی من از چیزی که الان هستم متنفرم ولی انجامش دادی! چجوری ببخشمت؟
-چانگبین تو هم دقیقا همین کار رو با سونگمین کردی پس حتما اون لحظه که داشتی تصمیم میگرفتی انجامش بدی من رو درک کردی درسته؟
چانگبین سرش رو به طرفین تکون داد و جواب داد: نه! نه پدر دلیل من رو با دلیل خودت یکی نکن. من قرار نیست سونگمین رو وسط جهنمی که خودم براش ساختم ول کنم تا بسوزه! برخلاف تو.
آقای سئو تقریبا داد زد: چطور میتونستم اجازه بدم جلوی چشم هام بمیری و هیچ کاری نکنم؟!
چانگبین بی حسی ای که از تمام رنج های زندگیش حاصل شده بود رو توی چشم هاش جمع کرد و گفت: بهم زندگی بخشیدی ولی بعد از اون من هزار بار دیگه مُردم و تو نفهمیدی.
تنها دوره زمانی ای که برای من واقعا یک پدر بودی فقط همون چند روز کذایی بود.
-فکر میکنی اگه معامله ات با مینهو به نتیجه میرسید، الان زندگی بهتری داشتی؟
باز هم مثل الان باید هر روز کلی کثافت و پلیدی میدیدی!
+حداقلش از این مطمئن بودم که انتخاب خودمه و پای عواقبش می ایستادم! حداقلش مجبور نمیشدم مرگ عزیز ترین کس هام رو ببینم و بعدش بدون اینکه یه قطره اشک بریزم برگردم سر مسئولیت های مسخره ای که تو بهم محول کردی!
-همه این ها برای تقویت قدرتی بود که الان داریش. بعدا به خاطرش ازم تشکر میکنی.
+تو فقط به فکر این بودی که چجوری افتضاحی که به بار آوردی رو جمع کنی.
در ضمن قدرتی که من الان دارم شاید فقط ۲۰ درصدش از تحقیر های تو حاصل شده. برای ۸۰ درصد باقی مونده خودم خرد شدم و تلاش کردم. دیگه هیچوقت منت کار های نکرده ات رو سرم نذار.
بعد از گفتن این حرف ها که چندین سال برای گفتنشون با خودش کلنجار رفته بود؛ از اتاق خارج شد.
وقتی در اتاق رو باز کرد با چهره گیج سونگمین رو به رو شد.
+عام خب چیزه ببین یکم از حرفاتون رو شنیدم ولی قسم میخورم چیزی ازشون نفهمیدم.
چانگبین لبخند آرومی زد و گفت: اشکالی نداره. این هم باز یه بخشی از گذشته اس که بالاخره میفهمیش. هرچند من ترجیح میدم که ندونی چون دونستنش یه دلیل به دلایلی که نتونی من رو ببخشی اضافه میکنه.
سونگمین سرش رو خاروند و گفت: بعدا مفصل درباره اش حرف میزنیم.
چانگبین قبل از اینکه سونگ بره داخل اتاق نزدیک گوشش گفت:《هر پیشنهادی که بهت داد فقط بگو درباره اش فکر میکنی. لطفا چیزی رو قبول نکن.》
بعد هم بدون اینکه منتظر جواب بمونه رفت.
سونگمین مردد وارد اتاق شد و آروم سلام کرد.
+سلام سونگمین! خیلی وقت میشه که هم رو ندیدیم درسته؟ متاسفم به خاطر اینکه دیر کردیم. حتما بهت سخت گذشته.
-بله. سخت بود اما گذشت. در هر صورت به یکم تنهایی برای کنار اومدن باهاش نیاز داشتم.
آقای سئو رو به روی سونگ نشست و ادامه داد: همونطور که میدونی الان شرایط زندگیت نسبت به قبل تغییر میکنه. قبل از اینکه یک سری توضیحات رو بهت بدم میخوام یکی دیگه از ماجراهایی که توی همون گذشته وجود داشته رو برات تعریف کنم.
درواقع دلیل اینکه چرا چیز های واضحی از اون موقع یادت نمیاد اینجا پیش منه.
سونگمین که چیزی حدود دو سه هفته توی خونه مونده بود تا همین اطلاعاتی که تا حالا فهمیده رو هضم کنه، تایید بی حالی کرد و اجازه داد آقای سئو حرفش رو ادامه بده.
+همونطور که میدونی، وقتی تو و چانگبین بچه بودین من با پدرت آشنا شدم و بعد از اینکه یه مدت همکاری کردیم اون اتفاق تلخ افتاد و متاسفانه تو شاهد بخشی از اون اتفاقات بودی و این توی روحیه ات تاثیر گذاشته بود.
توی درس هات افت کرده بودی و نمیتونستی خوب غذا بخوری و خوب بخوابی و چانگبین به خاطر این موضوع خیلی نگران بود.
نمیدونم چطور ولی به این نتیجه رسیده بود که بره از مینهو کمک بخواد چون یکی از قابلیت های روباه ها پاک کردن حافظه است.
اون موقع ۱۷ سالش بود و
کمی مکث کرد و دستش رو گذاشت روی پیشونیش و ادامه داد: و هنوز انسان بود. دقیقا نمیدونم چه مکالمه ای بینشون رد و بدل شده ولی تا جایی که میدونم مینهو در ازای پاک کردن حافظه تو از اون خواسته که وارد دسته اش بشه.
و خب طبیعتا چانگبینی که افسردگی شدید و بی خوابی تورو دیده بود این موضوع رو قبول کرده بود.
اما درست موقع ای که مینهو حافظه تورو پاک کرد سوبین سر رسید و یه چیزایی که به مینهو گفت که باعث شد عصبانی بشه و به چانگبین حمله کنه.
ما تا اون روزی که به عمارت حمله کردن نمیدونستیم مینهو دقیقا دنبال چیه!
ولی چانگبین از قبل اینو میدونست و یکی از دلایلی که از مینهو خواسته بود حافظه تورو پاک کنه همین بود!
و خب مینهو ای که حالا حافظه تنها کسی رو که جای مهره ارزشمندش رو میدونسته پاک کرده به جز چانگبین گزینه دیگه ای به ذهنش نرسید تا بهش ضربه بزنه.
و خب از اونجایی که یکم کله شقه، دیگه براش مهم نبود که زنده میمونه یا نه و تقریبا به هدفش رسیده بود و بعد از اون تو در امان بودی.
و دلیل اینکه رابطه اش زیاد با من خوب نیست هم برمیگرده به همون موقع.
اون پسر من بود چطور میتونستم بذارم بمیره؟
چاره ای جز تبدیل کردنش نداشتم.
همه این ها رو گفتم تا بدونی چانگبین اون لحظه چه احساساتی داشته و به خاطر این زندگی جدیدی که بهت داده از کینه به دل نگیری.
با توجه به شناختی که ازت دارم میدونم که تو از پسش برمیای و میتونی خودت رو با شرایط جدیدت وفق بدی.
چانگبین هم کمکت میکنه.
به علاوه تو دوست های خیلی خوبی داری!
سونگمین که حالا درک کرده بود دلیل احساسات و درد های مبهمی که بعد از بیدار شدن از خواب حس میکرده چی بوده، بعد از چندین ثانیه سکوت جواب داد: ممنونم واقعا نیاز بود که این حرف ها رو الان بشنوم.
آقای سئو لبخند مصنوعی ای زد و سر تکون داد: و در ادامه از اونجایی که تو توسط چانگبین تبدیل شدی عضو دسته ما به حساب میای و اونطوری که شنیدم هنوز میتونی مثل قبل نقاشی بکشی.
قوانین صلح شکسته شده و ما باید انتظار هر حرکتی از طرف روباه ها رو داشته باشیم.
سوبین و مینهو هرچقدر هم با هم دیگه اختلاف نظر داشته باشن باز هم هم نوع اند و قدرتمند.
مخلص کلامم اینه که اینجا به کمکت نیاز داریم.
سونگمین بعد از کمی مکث جواب داد: روی این موضوع فکر میکنم. الان زوده برای تصمیم گیری.
+هر طور راحتی سونگمین؛ من هم مثل چانگبین هرچقدر بتونم تلاش میکنم تا تو به اندازه گذشته متحمل رنج نشی.
حرف آقای سئو نه تنها دلگرمش نکرد بلکه بیشتر بی اعتمادش کرد.
به هر حال بعد از چند کلمه حرف روزمره و توضیحاتی که قبلا هم از باقی خون آشام های داخل عمارت شنیده بود؛ از اتاق خارج شد.
.................
وقتی به اتاق چانگبین برگشت، چانگبین از هیونجین و جونگین خواست که به حیاط برن و تا با سونگ حرف بزنه.
سونگ هم بعد از رفتن اون دوتا، تمام چیزهایی که آقای سئو براش تعریف کرده بود رو برای چانگبین بازگو کرد.
چانگبین هم به مبل تکیه داد و سعی کرد حواسش رو به حرف های سونگمین جمع کنه نه چشم هاش که حالا خیره کننده تر شده بودن.
+خب حداقلش بهت دروغ نگفته ولی این همه ماجرا نبود.
YOU ARE READING
𝘓𝘪𝘨𝘩𝘵 𝘐𝘯 𝘋𝘢𝘳𝘬𝘯𝘦𝘴𝘴
Fanfiction[Fanfiction] کامل شده Name : Light In Darkness Couple: Seungbin - 2min - Hyunin Genre : Romance - Fantasy سرنوشت میتونه زندگی یه پسر معمولی رو به جایی که تو خواب هاش می دید ببره؟ Mbti type : Seungmin: intj Jeongin: enfp Changbin: entp Hyunjin: est...