دو هفته بعد
تهیونگ تقه ی آرومی به در اتاق زد و وارد شد.
جام شراب و ظرف غذا رو جلوی جین گذاشت. پسر به سختی مشغول اتود زدن و طرح کشیدن بود.
میخواست بعد اینکه برگشتن ایرلند دوباره نمایشگاه برگزار کنه." بابات داد اینو برات بیارم "
جین هدفونو از گوشش برداشت و به جام شراب چشم دوخت.
تهیونگ رد نگاهشو دنبال کرد. پوزخند زد:" گفتم برا خودم میخوام "جین خندید.
" میگفت شراب براش ضرر داره. حالا ضرر داره؟ "
جین کمی نگاش کرد. به آرومی از جیب پشتی شلوار گرمکنش رول ماریجوانا رو بیرون آورد و با نگاه شیطنت آمیزی گفت:" نه بیشتر از این. "
تهیونگ خندید و سرشو تکون داد.
پسر به پنجره ی بسته اشاره کرد:" برو بازش کن و درم قفل کن "
تهیونگ با هیجان پنجره رو باز کرد. باد شدید ، سوز و خشکی سرما که ناشی از باریدن بی وقفه ی برف بود جریان هوای داخل اتاق رو عوض کرد.
" درو قفل کنم؟ به نظرت یکم زیادی نیست؟ همین الانشم بابات چپ چپ به جیمین و برادرت نگاه میکنه. "
جین از زمین بلند شد و دم پنجره رفت. رول ماریجوانا رو به کمک کبریت روشن کرد. " بخاطر اینه که یه شب پا شده بره توالت دیده صدای ناله از اتاق یونگ میاد با اینکه بهش گفتم یونگی داشت احتمالا پورن میدید و جیمین خوابش سنگین تر از اونیه که بیدار بشه ولی خب انگار باورش نشد. بعدشم ما فقط درو قفل میکنیم. خبری از سکس و چیز دیگه ای نیست. هست؟ "
و اولین پکشو بعد از مدت ها به رول زد. پلک هاشو رو هم گذاشت و ناخوداگاه چشماش تو کاسه چرخیدن. سرشو کمی عقب برد. هنوز درد زیادی رو تو عضلات کمر و گردنش حس میکنه. کبودی های صورتش بهتر شدن ولی باز جای زخم و خراش ها رو صورتش موندن.
با حس گرمی دست تهوینگ رو دستش با بی میلی چشماشو باز کرد. به مردمک چشمای پسر رو به روش خیره شد. نگاهشو آروم پایین برد و رو لب هاش مکث کرد.
" ما هنوز درو قفل نکردیم جین "
تو دلش لعنت فرستاد. صدای بم و هاسکی طور تهیونگ همیشه باعث میشد از خود بی خود بشه.
تهیونگ سرشو کمی جلوتر برد ودوباره گفت :" یه بوسه... فکر نکنم خیلی وقت بخواد "
جین پوزخند زد. پک دیگه ای از رول کشید تا صداهای تو سرش خفه خون بگیرن.
تا دیگه اسمی از نامجون نشنوه، چهره و ردی از صورت نامجون تو ذهنش، پس چشماش نقش نبنده.تهیونگ اونقدری نزدیک اومد که لباش مماس با لب های پسر شده بود. جین پلک هاشو رو هم گداشت و با بی شرمی آمیخته با عذاب وجدان منتظر شد تا تهیونگ اولین بوسه شون رو شروع کنه. تا شاید اینطور ی راحت تر بتونه هرچیزی که تو این مدت از سر گدرونده رو فراموش کنه. تا شاید نامجون بتونه از ووجودش کمی کمرنگ بشه و تو خوش بینانه ترین حالت ممکن بوسه ی تهیونگ بتونه به پر کشیدن نامجون از روح و ذهنش کمک کنه.
YOU ARE READING
You Sadist [ NamJin, TaeJin ]
Fanfiction...من و نامجون لحظه های خوبی رو با هم گذروندیم. وقتایی که ساعت دو ونیم صبح می رفتم زیر پنجره ی اتاقش و نوربالا میزدم به این امید که بیدار باشه و ببینه خوشحال بودم. وقتایی که تا زمانی که خورشید طلوع کنه خط رودخونه رو میگرفتیم و با سرعت 120 توجاده تو...