Part 33

270 54 24
                                    

هفتمین بار تو این نیم ساعت بود که گوشیش زنگ می خورد. دیگه نمی تونست بی خیال ناشناس بودنش بشه چون حتی اگرم طرف اشتباه گرفته باشه محاله برای هفتمین بار همون شماره اشتباهو تکرار کنه.

موبایلو از پاتختی برداشت و با صدای خواب آلوده و لحن عصبی جواب داد.

" بله؟ "

" کیم نامجون ؟ "

اخم کرد. صدا براش آشنا بود!

" خودمم "

" من تهیونگم. "

با اینکه میخواست همون لحظه گوشی رو قطع کنه اما فکر اینکه نکنه اتفاقی برای جین افتاده باشه نگرانش کرد. پرسید:" چی شده؟ "

" خواستم بگم اگه فکر می کنی فرستادن این گلهای داوودی خیلی کار بامزه ایه و باعث میشه جین به یادت بیفته، سخت تو اشتباهی. تک تک گلهایی که می فرستی رو جین حتی روحشم خبر نداره. همه رو من پیدا م یکنم یا یه طورایی سر راه من پیداشون میشه. میخوام بگم دیگه بس کن. اینطوری هم نیست که تو رابطه ی تو و جین تو فقط اسیب دیده باشی، جین بیشتر از اونی که فکرشو کنی داره درد میکشه. "

نامجون حرفشو قطع کرد:"  ببین برام مهم نیست که داری الان سخنرانی میکنی چون به تو هیچ ربطی نداره گذشته ی من و جین. اونقدری هم روزها و شب ها رو با هم گذروندیم که تو تا صدسال دیگم نتونی به پامون برسی...."

تهیونگ با بی حوصلگی بین حرفش پرید:" برای من ولی مهمه که نخوام وقتمو با حرف زدن با تو تلف کنم. فقط خواستم بگم دست از مسخره بازیات بردار. این دفعه اگه گل داوودی ببینم که اومده جلو خونه من میدونم و تو "

" چه غلطی میخوای .... "

صدای بوق ممتد تو گوشی پیچید.

موبایلو پرت کرد رو تخت. گل داوودی؟! این دیگه چه بازی ایه؟ نامجون حتی روحشم از چیزی که شنید خبر نداشت.

احتمال اینکه اون گلهایی که تهیونگ می گفت ربطی به پدرش داشته باشن مضطربش می کرد. از اون مرد بعید نبود برای تنبیه کردنش دست رو عزیزترین آدم زندگیش بذاره.

****

لیوان شیر و کاسه ی اوتمیل رو از کنارش برداشت. پتو رو کامل کشید رو بدنش و با پشت دست دمای تنش رو چک کرد.

پنجمین روزی بود که بعد از آخرین شیمی درمانی حالش خوب نشده بود. همیشه از فردای روز شیمی درمانی حالش رو به راه می شد.

You Sadist [ NamJin, TaeJin ]Where stories live. Discover now