part 14

273 43 94
                                    

روبروی هم ایستادن
نیشخندی رو لب هردو بود
_سعی کن کتک نخوری هیل
مرد تک خنده ای کرد
با اشاره کو یه قدم به هم نزدیک تر شدن
+خواهیم دید کی کتک میخوره
با هم دست دادن و همون قدمی رو که برداشته بودن رو عقب رفتن

با اشاره کو گارد گرفتن
کو از ۵ تا ۱ شمرد و سوت زد
با سوت کو حرکت کردن و دایره وار میچرخیدن
هیچکس حمله نمیکرد
تا اینکه استایلز تصمیم گرفت اولین حمله رو اون بکنه
اولین مشتشو سمت شکم درک برد و با جاخالی درک کمی تلو خورد
ثابت ایستاد و روبروی درک قرار گرفت
حمله دوم رو کرد و درک به جای جاخالی دادن
کمر استایلز رو گرفت استایلز رو بالا برد و روی زمین انداخت
صورتشو توی هم کشید و اخی گفت
+سعی کن کتک نخوری
درک با نیشخند روی لبش حرف خود استایلز رو بهش گفت
بلند شد و دوباره روبروی درک ایستاد
سمتش حمله ور شد و اینبار درک مشتشو سمت صورت استایلز برد ولی استایلز جاخالی داد و مشتشو به کمر درک زد
مبارزه همچنان ادامه داشت
هردو از اون یکی مشت هایی خورد تا اینکه درک بایه حرکت استایلز رو به زمین زد
روی کمر پسر نشست و دستاشو محکم گرفت
و پایان مبارزه
نمیتونست خودشو از حصار درک ازاد کنه
دیگه تلاشی برای رهایی نکرد و سرشو روی زمین گذاشت و نفس نفس زد
لبشو نزدیک گوش پسر برد
+دست کمت گرفتم و باید بگم کارت خوب بود پسر جون
بین حرف زدنش توی چند ثانیه لبش به گوش استایلز کشیده شد و باعث لرزشی توی بدن پسر شد
حین صحبتِ درک چشم هاشو بسته بود
نفس های گرمش زیر گوشش باعث شد نفسشو حبس کنه

با ازاد شدن دستش و بدنش چشم هاشو باز کرد
نشست و دستشو توی موهای خیسش برد و موهای روی پیشونیشو به سمت عقب برد

بطری اب رو جلوی پسر گرفت
به بالا سرش نگاه کرد
بطری رو از درک گرفت و کمی اب خورد
با کمک درک بلند شد و ایستاد
~خوب بود یکم استراحت کنید
کو گفت و از اون دو دور شد

روی صندلی های کنار باشگاه نشستن تا کمی استراحت کنن
چند ثانیه ای سکوت بینشون برقرار بود تا اینکه استایلز سکوتو شکست
_قبلا مسابقه میدادی؟

نفسشو بیرون داد و به استایلز نگاه کرد
+نه هرگز تو مسابقه ای شرکت نکردم

ابرویی بالا انداخت
_تو که گفتی شاگرد کو بودی!پس چطور تاحالا مسابقه ندادی؟!
نگاهشو از پسر گرفت و به روبروش خیره شد
+شاگرد کو بودم ولی مبارزه کردنو برای مسابقه دادن یادنگرفتم برای دفاع از خودم و ....
به خودش اومد
+و یه سری چیز های دیگه

با چشم های ریز شده به مرد نگاه کرد
_بیخیال من الانشم خیلی چیزا میدونم ، تو اسلحه و چاقو داری ، تهدیدمون کردی، اگر میخواستم میتونستم همونارو هم به پلیس بگم

به پسر نگاه کرد که منتظر نشسته بود
لبخندی زد
+ازت خوشم میاد پسر خوبی هستی ولی بازم نمیتونم کامل بهت اعتماد کنم
از روی صندلی بلند شد و سمت دیگه ای رفت
بلند شد و دنبال مرد رفت
_تو یه مافیایی برای همین نمیتونی بگی؟یا یه قاتل و خلافکار؟!
کلی سوال تو ذهنش بود
از اینکه کار درک چیه؟چرا اسلحه داره؟

FIGHTER[STEREK]Where stories live. Discover now