بعد از خروج از شهر نگاهی به پسر کنارش انداخت
با چشم های خمارش به جاده زل زده بود
ساکت بود
پوفی کشید و دوباره به رانندگیش ادامه دادبه جنگل رسید و وارد جاده خاکی شد
پسر به حرف اومد
_کجا داریم میریم مرتیکه بدجنس
با بی حالی گفت
مرد چشم هاشو چرخوند
+نمیتونم با این حالت ببرمت خونهچشم های استایلز برقی زد و نیشخندی رو لباش شکل گرفت
_اوهههه...درککککک داریم میریم یه جایی که فقط خودمون دوتا باشیم؟
حرف هاشو بخاطر مستی کش دار میگفت
+آره
خیلی ساده جواب داد
_هومممم خوش میگذره
لب پایینشو به دندون گرفت و انگشتشو نوازش وار روی بازوی لخت مرد کشیدروبروی کلبه ایستاد
پیاده شد و ماشین رو دور زد تا به پسر کمک کنه پیاده بشه
زیر بازوی پسر رو گرفت و به داخل کلبه برد
از پله ها بالا رفتن و استایلز رو توی اولین اتاق برد
روی تخت ولو شد
بلند میخندید
مرد سری به عنوان تاسف تکون داد
موبایل پسر رو از جیبش بیرون کشید و برای مگی پیامی فرستاد
[استایلز: امشب خونه نمیام صبح همو میبینیم]
موبایل رو روی پا تختی گذاشت
به پسر نگاه کرد
تیشرتش بخاطر عرق زیاد خیس شده بود و به بدنش چسبیده بود
فردا شب مسابقه داره و اگر سرمابخوره خودم با کمربند سیاه و کبودش میکنمکمکش کرد روی تخت بشینه
پیرهن چهارخونشو دراورد و کنار انداخت
استایلز که هنوز تو حال مستی بود
و با فکر اینکه قراره با درک یه شب طولانی داشته باشه
لب پایینشو خیس کرددستشو لبه تیشرتش گذاشت و از تنش بیرون اورد
موهای به هم ریخته
لبای سرخ و خیس
بدن عرق کردش
نگاه های خمارش
تمامش باعث میشد درک بخاد کنترلشو از دست بده و تا خود صب بفاکش بدهدستشو روی کمربند مرد گذاشت
مرد اول کمی جا خورد ولی وقتی چشم هاش تو چشم های عسلی پسر قفل شد حرکتی نکرد
کمربند رو باز کرد و کنار انداخت
ایستاد و روبروی مرد قرار گرفت
دستشو لبه تیشرت مرد گذاشت و از تنش بیرون کشید
با دیدن بدن عضله ای مرد
لب پایینشو گاز گرفت
دستاشو دو طرف صورت مرد گذاشت و به لب های مرد خیره شد
_فاک بهت درک هیل
زمزمه کرد و لبشو به لب مرد چسبوند
چشم های مرد گرد شدن ولی نتونست دربرابر بوسه های پسر طاقت بیاره
چشم هاشو بست و دستاشو روی پهلو های پسر گذاشت و توی بوسه همراهیش کرددهنشو باز کرد و اجازه داد مرد فراتر بره و خوب مزش کنه
پایین تنشو به پایین تنه مرد چسبوند که باعث ناله هردو شد
بوسشونو قطع کردن و مرد سراغ گردن پسر رفت
دستاشو پایین برد و دیک مرد از روی شلوار فشار داد که باعث ناله مرد روی گردن پسر و در اخر گاز محکمی از گردنش بود
پسر اخ بلندی گفت
_اخ فاک یو درکعقب رفت و روی دوزانوش قرارگرفت
زبونشو زیر شکم مرد کشید
+عاحححح
مرد ناله کرد
دستشو لبه شلوار مرد برد تا خواست دکمشو باز کنه
دستشو توی موهای پسر برد و سرشو عقب برد
+ن...نه نه این اشتباهه
لب های پسر اویزون شد
دستشو گرفت و بلندش کرد
+ما نمیتونیم اینکارو بکنیم؟
پسر اعتراض کرد:
_ولی چرا ؟داره خوش میگذره ددی
ددی رو کشدار گفت و خودشو به درک چسبوند
YOU ARE READING
FIGHTER[STEREK]
Fanfiction[Completed] {استرک ، تیام} __اسمات ، جنایی ، عاشقانه__ +دیگه هیچوقت ازم جدا نشو _توهم برای همیشه مال خودم باش +من برای همیشه مال توام