part 16

303 46 107
                                    

بعد از خروج از شهر نگاهی به پسر کنارش انداخت
با چشم های خمارش به جاده زل زده بود
ساکت بود
پوفی کشید و دوباره به رانندگیش ادامه داد

به جنگل رسید و وارد جاده خاکی شد
پسر به حرف اومد
_کجا داریم میریم مرتیکه بدجنس
با بی حالی گفت
مرد چشم هاشو چرخوند
+نمیتونم با این حالت ببرمت خونه

چشم های استایلز برقی زد و نیشخندی رو لباش شکل گرفت
_اوهههه...درککککک داریم میریم یه جایی که فقط خودمون دوتا باشیم؟
حرف هاشو بخاطر مستی کش دار میگفت
+آره
خیلی ساده جواب داد
_هومممم خوش میگذره
لب پایینشو به دندون گرفت و انگشتشو نوازش وار روی بازوی لخت مرد کشید

روبروی کلبه ایستاد
پیاده شد و ماشین رو دور زد تا به پسر کمک کنه پیاده بشه
زیر بازوی پسر رو گرفت و به داخل کلبه برد
از پله ها بالا رفتن و استایلز رو توی اولین اتاق برد
روی تخت ولو شد
بلند میخندید
مرد سری به عنوان تاسف تکون داد
موبایل پسر رو از جیبش بیرون کشید و برای مگی پیامی فرستاد
[استایلز: امشب خونه نمیام صبح همو میبینیم]
موبایل رو روی پا تختی گذاشت
به پسر نگاه کرد
تیشرتش بخاطر عرق زیاد خیس شده بود و به بدنش چسبیده بود
فردا شب مسابقه داره و اگر سرمابخوره خودم با کمربند سیاه و کبودش میکنم

کمکش کرد روی تخت بشینه
پیرهن چهارخونشو دراورد و کنار انداخت
استایلز که هنوز تو حال مستی بود
و با فکر اینکه قراره با درک یه شب طولانی داشته باشه
لب پایینشو خیس کرد

دستشو لبه تیشرتش گذاشت و از تنش بیرون اورد
موهای به هم ریخته
لبای سرخ و خیس
بدن عرق کردش
نگاه های خمارش
تمامش باعث میشد درک بخاد کنترلشو از دست بده و تا خود صب بفاکش بده

دستشو روی کمربند مرد گذاشت
مرد اول کمی جا خورد ولی وقتی چشم هاش تو چشم های عسلی پسر قفل شد حرکتی نکرد
کمربند رو باز کرد و کنار انداخت
ایستاد و روبروی مرد قرار گرفت
دستشو لبه تیشرت مرد گذاشت و از تنش بیرون کشید
با دیدن بدن عضله ای مرد
لب پایینشو گاز گرفت
دستاشو دو طرف صورت مرد گذاشت و به لب های مرد خیره شد
_فاک بهت درک هیل
زمزمه کرد و لبشو به لب مرد چسبوند
چشم های مرد گرد شدن ولی نتونست دربرابر بوسه های پسر طاقت بیاره
چشم هاشو بست و دستاشو روی پهلو های پسر گذاشت و توی بوسه همراهیش کرد

دهنشو باز کرد و اجازه داد مرد فراتر بره و خوب مزش کنه
پایین تنشو به پایین تنه مرد چسبوند که باعث ناله هردو شد
بوسشونو قطع کردن و مرد سراغ گردن پسر رفت
دستاشو پایین برد و دیک مرد از روی شلوار فشار داد که باعث ناله مرد روی گردن پسر و در اخر گاز محکمی از گردنش بود
پسر اخ بلندی گفت
_اخ فاک یو درک

عقب رفت و روی دوزانوش قرارگرفت
زبونشو زیر شکم مرد کشید
+عاحححح
مرد ناله کرد
دستشو لبه شلوار مرد برد تا خواست دکمشو باز کنه
دستشو توی موهای پسر برد و سرشو عقب برد
+ن...نه نه این اشتباهه
لب های پسر اویزون شد
دستشو گرفت و بلندش کرد
+ما نمیتونیم اینکارو بکنیم؟
پسر اعتراض کرد:
_ولی چرا ؟داره خوش میگذره ددی
ددی رو کشدار گفت و خودشو به درک چسبوند

FIGHTER[STEREK]Where stories live. Discover now