part 8

282 48 87
                                    

روی تخت غلطی زد
با درد شدید توی دستش اخ بلندی گفت
روی تخت نشست و به زخمش نگاه کرد
باز کردن باند دستش قطعا ایده بدی بود

پوفی کشید و بلند شد
به حموم رفت

دوش اب رو باز کرد و زیر دوش اب رفت
با برخورد اب گرم به بدنش نفس عمیقی کشید

با به یاد اوردن خاطره ای لبخندی رو لبش نشست

بارداری کارولین ، توی ماه های اخر حتی نمیتونست دوش بگیره
و درک براش وان رو پر از اب میکرد و کلی شمع توی حموم روشن میکرد و موزیک ملایمی میزاشت
کارولین رو بغل میکرد و توی وان میزاشت
بدنش رو با روغن ماساژ میداد

و الان همش فقط تبدیل به یه خاطره شدن
سرشو به دو طرف تکون داد و از افکارش خارج شد

خودش رو شست و بیرون اومد
موهاش رو خشک کرد و پیرهن سیاه و شلوار پارچه ای سیاهشو پوشید

طبقه پایین رفت
وارد اشپزخونه شد
لیام و تئو پشت میز نشسته بودن
انگاز اتفاقی افتاده بود
هردو ساکت بودن و حرفی نمیزدن ، حتی به زور به هم نگاه میکردن

پشت میز نشست
+صبح بخیر
~صبح بخیر
هردو پسر به مرد گفتن
_صبح شماهم بخیر

بین صبحانه حرفی زده نمیشد
درک تمام حالات پسرهارو زیر نظر داشت

_اتفاقی افتاده؟
سرشونو بالا اوردن
اول نگاهی به مرد بعد به هم نگاه کردن
لیام گلوشو صاف کرد
+نه مگه باید اتفاقی افتاده باشه؟!
تئو هم با سر تایید کرد

با دستمال دستشو تمیز کرد و از پشت میز بلند شد
_دروغگوهای کثیف
حین بیرون رفتن از اشپزخونه گفت

لیام و تئو باز هم حرفی نمیزدن
هنوز چند دقیقه ای نگذشته بود که مرد برگشت
_تئو میشه یه خواهش دیگه ازت بکنم؟

یعنی درک باز باهاش چیکار داشت؟
اون مرد واقعا عجیب و ترسناک به نظر میرسید
~بله حتما

_میشه امشب هم بیای پیش لیام چون من امشب هم باید یه کاری انجام بدم

چرا درک باید مدام ازش میخاد پیش لیام بمونه؟
این کارهاش واقعا عجیب بنظر میرسید!
ولی اول باید با استایلز حرف میزد
~خیلی خوش حال میشم پیش لیام بمونم ولی باید اول با خواهرم صحبت کنم چون دوست ندارم شب رو توی خونه تنها باشه

مرد سری تکون داد
_پس منتظر خبرت هستم
گفت و رفت

بعد از تموم کردن صبحانشون
حاضر شدن و همراه با برد به دانشگاه رفتن

...........

وارد شرکت شد
سوار اسانسور شد و به طبقه خودش رفت
وارد دفترش شد و به کارهاش مشغول شد

تلفن دفترش به صدا در اومد
_بله لیلی
+قربان کسی به اسم مگی استیلینکی میخواد شمارو ببینن
نیشخندی روی لب مرد نشست
_آره آره بفرستش داخل و برامون یه قهوه بیار
+بله قربان

FIGHTER[STEREK]Tahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon