part 44

227 27 94
                                    

با دیدن ماشین استایلز که روبرو کلبه ایستاد لبخند شد
با دیدن لیام و تئو که از ماشین پیاده شدن لبخندش ماسید

از ماشین پیاده شد
با دیدن درک عصبی شونه بالا انداخت
_اینجوری به من نگاه نکن این احمقا به زور همراهم اومدن

لیام دست به سینه به پدرش نگاه کرد
لی:خیلی خودخاهی بابا، چرا نگفته بودی یه جای خوشگل پیدا کردی؟

چشم هاشو چرخوند
+چون اونجا فقط متعلق به من و استایلز بود نمیخواستم کس دیگه ای ازش خبر داشته باشه

تئو با چشم های ریز شده گفت:مگه اونجا رو به اسمت زدن؟
ولی بعد از حرفش پشیمون شد که اونو گفته
درک گفت:آره اونجا به اسم منه، کل زمین های این اطراف به اسم منه

چیز دیگه ای نگفت و ترجیح داد ساکت بمونه

_خیله خب درک حالا اینبارو بزار همراهمون بیان
پیراهن چهارخونه تنشو در اورد و دور کمرش بست

دستای لاغر و عضلانیش توی اون رکابی سیاه هوش از سرش میپروند
دوست داشت همونجا غرق بوسش کنه
ولی با دوتا فضولی که اینجان نمیشه

+بنظرت چاره دیگ ای دارم؟
دوتا چراغ قوه دیگ از استیو گرفت و به تئو و لیام داد

استایلز و درک جلو تر راه میرفتن و تئو و لیام هم دنبالشون میومدن

لیام یکم قدم هاشو تند کرد تا فاصلشو به پدرش کم کنه
لی:بابا تو قبلا تنها میومدی اینجا نمیترسیدی؟

+نه ، کل زمین های این اطراف برای منه نه حیوون وحشی داره نه ادما میتونن به ملک من وارد بشن پس امنه

بالاخره بعد از پیادروی طولانی رسیدن

لیام یکم میترسید
شایدم از یکم بیشتر

اب دهتشو قورت داد
لی: ینی باید بریم اون تو

تئو صورتشو با دستاش قاب گرفت و اروم زمزمه کرد:هی لیتل وان نترس من کنارتم باشه؟

به جنگل های سبز تئو نگاه کرد
نوز کم ماه اون جنگل هارو روشن میکرد
به طرز باور نکردنی ای الان زیباتر از مواقع دیگ بودن

کم کم داشت توی اون جنگل ها گم میشد که با صدای استایلز به خودش اومد

اس: لباساتونو در بیارید دیگ

تئو کوتاه لبهای لیتل وانشو بوسید
مشغول در اوردن لباس هاشون شدن

تئو و لیام نزدیک به درک و استایلز راه میرفتن
اونجا کاملا ساکت بود
و همجا در تاریکی فرو رفته بود

لی:اینجا ترسناکه

درک ایستاد تا لیامو ببینه
+هی پسر نترس چیزی نیست الان که بریم جلوتر همه چیز اونقدر زیبا میشه که همچیو فراموش میکنی

FIGHTER[STEREK]Where stories live. Discover now