part 18

293 45 105
                                    

خواست کش و قوسی به بدنش بده ولی سینگینی جسمی رو روی تنش حس کرد
گوشه چشم هاشو باز کرد
لبخندی روی لبش شکل گرفت
چشم اقیانوسی هنوز خواب بود و دستاشو دور تی حلقه کرده بود
بوسه ای روی موهاش زد و عطر موهای پسر رو وارد ریه هاش کرد

بدون اینکه پسر بیدار بشه
بدنشو از روی تنش کنار زد و از روی تخت بلند شد
میتونست سال ها بشینه و چهره پسر رو حین خاب تماشا کنه

شلوارکی برداشت و پوشید
از پنجره بیرون رو نگاه کرد ، غروب بود
دوباره نگاهی به پسرش کرد که خواب بود
لبهاش کمی از هم باز بودن
موهای ژولیدش روی پیشونیش ریخت بود

لبخندش بزرگ تر شد
کنارش رفت و بوسه ارومی روی لب هاش گذاشت
از اتاق بیرون رفت تا چیزی برای خودش و لیام اماده کنه تا موقع بیدار شدنش بخورن

در اتاق رو پشت سرش بست و توی اشپزخونه رفت
تصمیم گرفت یکم پنکیک شکلاتی درست کنه
البته تنها چیزی هم بود که بلد بود
دست به کار شد

در خونه باز شد
صدای استایلز میومد که با کسی حرف میزد
احتمالا مگی بود
شونه ای بالا انداخت
صدای فرد دوم اومد
چشم هاش گرد شدن
شاید اشتباه شنیده

پنکیک هارو رها کرد تا از صاحب صدا مطمئن بشه
قبل از خردج از اشپزخونه نفس عمیقی کشید تا طبیعی رفتار کنه

با خروج از اشپزخونه دو مرد رو دید که روی مبل لم دادن و با هم حرف میزنن
همونجا ایستاد و به دو مرد زل زد
نگاه درک به تئو افتاد که بی سر و صدا توی چارچوب در اشپزخونه ایستاده بود
+سلام تئو

تئو کمی سرشو تکون داد تا از شوک و ترسش بیرون بیاد
~سلام
اروم گفت
_میتونی برامون قهوه بیاری تئو؟
استایلز رو به تئو گفت
احساس میکرد برادرش کمی پریشونه اخمی کرد
خواست سوالی بپرسه
که با حرف تئو خیالش کمی راحت شد

~حتما الان براتون درست میکنم
تئو با لبخند ساختگی گفت
چرخید و داخل اشپزخونه رفت

اول سری به پنکیک هاش زد و قهوه سازو روشن کرد
نفس لرزونی کشید
پوست کنار انگشتشو با دوندون هاش میکند
اگر لیام همینجوری از اتاق بیرون بیاد اون دوتا میفهمن سکس داشتن
درست بود بالاخره این اتفاق میفتاد و اونا میفهمیدن ولی اینجوری مواجه شدن باهاش باعث خجالت هردوشون میشد
این قهوه های فاکی هم روزتر اماده نمیشدن تا توی اتاقش پیش لیام بره

پنکیک هارو کنار گذاشت تا بعد از بیدار شدن لیام بخورن
بالاخره قهوه اماده بود
دوتا فنجون قهوه ریخت و از اشپزخونه بیرون رفت
خم شد تا دو فنجون قهوه رو روی میز بزاره
همون لحظه در اتاق تئو باز شد

لیام فقط با باکسر درحالی که چشم هاشو میمالید توی چارچوب در قرار گرفت
÷ تی کجا رفت....
با دیدن چشم های درشت شده روبروش خون توی رگ هاش یخ بست
صورتش از این قرمز تر نمیشد
انگار دنیا متوقف شده بود
به خودش اومد و فهمید با چه وضعی بیرون اومد
قبل اینکه کسی بتونه چیزی بگه داخل اتاق پرید و در رو قفل کرد

FIGHTER[STEREK]Where stories live. Discover now