خواست کش و قوسی به بدنش بده ولی سینگینی جسمی رو روی تنش حس کرد
گوشه چشم هاشو باز کرد
لبخندی روی لبش شکل گرفت
چشم اقیانوسی هنوز خواب بود و دستاشو دور تی حلقه کرده بود
بوسه ای روی موهاش زد و عطر موهای پسر رو وارد ریه هاش کردبدون اینکه پسر بیدار بشه
بدنشو از روی تنش کنار زد و از روی تخت بلند شد
میتونست سال ها بشینه و چهره پسر رو حین خاب تماشا کنهشلوارکی برداشت و پوشید
از پنجره بیرون رو نگاه کرد ، غروب بود
دوباره نگاهی به پسرش کرد که خواب بود
لبهاش کمی از هم باز بودن
موهای ژولیدش روی پیشونیش ریخت بودلبخندش بزرگ تر شد
کنارش رفت و بوسه ارومی روی لب هاش گذاشت
از اتاق بیرون رفت تا چیزی برای خودش و لیام اماده کنه تا موقع بیدار شدنش بخورندر اتاق رو پشت سرش بست و توی اشپزخونه رفت
تصمیم گرفت یکم پنکیک شکلاتی درست کنه
البته تنها چیزی هم بود که بلد بود
دست به کار شددر خونه باز شد
صدای استایلز میومد که با کسی حرف میزد
احتمالا مگی بود
شونه ای بالا انداخت
صدای فرد دوم اومد
چشم هاش گرد شدن
شاید اشتباه شنیدهپنکیک هارو رها کرد تا از صاحب صدا مطمئن بشه
قبل از خردج از اشپزخونه نفس عمیقی کشید تا طبیعی رفتار کنهبا خروج از اشپزخونه دو مرد رو دید که روی مبل لم دادن و با هم حرف میزنن
همونجا ایستاد و به دو مرد زل زد
نگاه درک به تئو افتاد که بی سر و صدا توی چارچوب در اشپزخونه ایستاده بود
+سلام تئوتئو کمی سرشو تکون داد تا از شوک و ترسش بیرون بیاد
~سلام
اروم گفت
_میتونی برامون قهوه بیاری تئو؟
استایلز رو به تئو گفت
احساس میکرد برادرش کمی پریشونه اخمی کرد
خواست سوالی بپرسه
که با حرف تئو خیالش کمی راحت شد~حتما الان براتون درست میکنم
تئو با لبخند ساختگی گفت
چرخید و داخل اشپزخونه رفتاول سری به پنکیک هاش زد و قهوه سازو روشن کرد
نفس لرزونی کشید
پوست کنار انگشتشو با دوندون هاش میکند
اگر لیام همینجوری از اتاق بیرون بیاد اون دوتا میفهمن سکس داشتن
درست بود بالاخره این اتفاق میفتاد و اونا میفهمیدن ولی اینجوری مواجه شدن باهاش باعث خجالت هردوشون میشد
این قهوه های فاکی هم روزتر اماده نمیشدن تا توی اتاقش پیش لیام برهپنکیک هارو کنار گذاشت تا بعد از بیدار شدن لیام بخورن
بالاخره قهوه اماده بود
دوتا فنجون قهوه ریخت و از اشپزخونه بیرون رفت
خم شد تا دو فنجون قهوه رو روی میز بزاره
همون لحظه در اتاق تئو باز شدلیام فقط با باکسر درحالی که چشم هاشو میمالید توی چارچوب در قرار گرفت
÷ تی کجا رفت....
با دیدن چشم های درشت شده روبروش خون توی رگ هاش یخ بست
صورتش از این قرمز تر نمیشد
انگار دنیا متوقف شده بود
به خودش اومد و فهمید با چه وضعی بیرون اومد
قبل اینکه کسی بتونه چیزی بگه داخل اتاق پرید و در رو قفل کرد
YOU ARE READING
FIGHTER[STEREK]
Fanfiction[Completed] {استرک ، تیام} __اسمات ، جنایی ، عاشقانه__ +دیگه هیچوقت ازم جدا نشو _توهم برای همیشه مال خودم باش +من برای همیشه مال توام