end part

358 40 118
                                    

نمیدونست چه مدت بیداره و تعداد نفس هاشو میشمره
نفس هاش به نفس های پسر وصل بود
وجودش به وجود پسر
جونش به جون پسر
روحش به روح پسر

اگر همچی خوب پیش بره از فردا میتونم هر روز اینطوری بیدار بشم
هرروز تعداد نفس هاشو بشمرم
هرروز بیشتر از روز قبل عاشقش بشم
البته من عاشقش نیستم من دیوونه این پسرم
من این فرشترو میپرستم
البته اگر فرشته زبون دراز داشته باشیم

به افکارش خندید
انگشت شصتشو روی گونه پسر کشید
میدونست به این راحتی ها بیدار نمیشه

جلوتر رفت و بوسه های ریز و درشت روی گردنش گذاشت
از فردا دیگ راحت میتونم ببوسمش
میتونم به همه دنیا بگم اون دوست پسر منه
اون عشق زندگی منه

بوسه هاشو از گردن به صورت پسر برد
روی چشم ها ، بینی،گونه، شقیقه و هر قسمت از صورت زیبای پسر رو بوسید

توی خاب اخم ریزی کرد و جیزی رو زیر لب غرغر کرد

نمیخواست بیدارش کنه و همینجوری به خوابیدنش زل بزنه
ولی کلی کار داشتن و حالا باید بیبی بویش رو از خواب نازش بیدار کنه

+هی بیبی بوی
اروم صداش زد و صورتشو نزدیک تر برد

+پاشو تنبل
روی لبهاش زمزمه کرد

پسر فقط زیر لب هومی گفت

نوک زبونشو روی لبهای پسر بالا و پایین برد

توی خاب نیشخند زد و لبهاشو از هم باز کرد
سعی کرد با لبهاش زبون مرد رو بگیره

درک خندید و بکارش ادامه داد

بدون باز کردن چشم هاش کمی سرشو جلو برد تا بتونه زبون درک رو بگیره
ولی بجاش درک زبونشو داخل دهن پسر برد و جا،جای دهنشو مزه کرد

بین بوسه هوم طولانی ای کشید
صدای بوسشون سکوت اتاق رو میشکست

بدون قطع بوسه روی شکمش چرخید
ارنج هاشو دو طرف بدن پسر گذاشت تا از وزنش روی پسر کم کنه

عقب کشید و به صورت خابالوی پسرش نگاه کرد

بالاخره چشم هاشو باز کرد و لبخند کم جونی زد
_عاشق اینم که هر روز صبح اینجوری بیدار بشم

زیر گوش پسر رو بوسید
+از فردا هر روز صبح خودم بیدارت میکنم
+حالا پاشو که باید کارای عروسی رو بکنیم

با یاداوری عروسی اخم غلیظی کرد
_عروسیه توعه نه من پس خودت کاراتو بکن
گفت و پتو رو روی سرش کشید

سرشو به دو طرف تکون داد
پسره سوسول

پتو رو از روی صورتش کنار زد
+خیلی لوس شدی

_میخواستی لوسم نکنی
زبونشو برای درک بیرون اورد.

گاز محکمی از خط فک پسر گرفت

FIGHTER[STEREK]Where stories live. Discover now