part 21

247 43 56
                                    

+ مبارزه توی ریچ موند عه

کو چشم هاشو چرخوند
~من مربی اونم و میگم هفته ای دوتا مبارزه بیشتر نباید داشته باشی چرا نمیخوای گوش بدی؟!

چشم هاشو مالید
+اسم اون توی لیست مبارز هاست و باید مبارزه کنه اون میتونه

پسر فقط ایستاده بود و به ظاهر به حرف اون دو گوش میداد ولی پسر محو مرد روبروش بود
که موقع عصبانیت رگ گردنش بیشتر دیده میشد
جنگل های چشم هاش که حالا تیره تر بنظر میرسید
وات؟
دارم چیکار میکنم قرار بود ازش دور بشم و بهش فکر نکنم
چشم هاشو محکم فشار داد تا افکارشو از ذهنش خارج کنه

بهتر بود به این بحثشون خاتمه میداد
_کو ؟!
وقتی توجه هردو رو به خودش جلب کرد ادامه داد
_من مبارزه میکنم ولی...
با اخم سمت مرد برگشت
_من مبارز کوفتی توام درسته ولی دیگه جرئت نکن بدون هماهنگی با مربیم برام مبارزه بزاری

مرد بخاطر زبون درازی پسر ابروهاشو بالا انداخت
+خوبه زبون باز کردی بعدا راجب زبون درازت هم یه فکری میکنیم
حین حرف زدن چند قدم عقب رفت و تیشرتشو دراورد

نگاه پسر روی بدن مرد چرخید
لب پایینشو گاز گرفت
دوست داشت همین الان به مرد حمله کنه و ببوستش
ولی این کار مصادف با مردن بود

با دست اشاره کرد که بهش حمله کنه
پسر گارد گرفت
+فقط بیشتر دووم بیار و نباز
اخر حرفش نیشخندی زد

مبارزه از سر گرفت
پسر تونسته بود راند اول مرد رو شکست بده ولی مرد چنان قوی بود که توی راند دوم شکست خورد
پسر که عصبانیتش بیشتر شده بود
درک رو به یک راند دیگ دعوت کرد
باید به درک ثابت میکرد ازش بهتره
و همونطور که استایلز میخواست راند سوم درک رو شکست داد
در حالی که روی کمر درک نشسته بود و دستاشو پشت سرش قفل کرده بود

نزدیک تر رفت
_کارت خوب بود گنده بک
توی گوش مرد زمزمه کرد

دست مرد رو رها کرد و بلند شد
بدون حرفی سمت رختکن رفت
بعد سه راند مبارزه یه دوش گرم میتونست حالشو جا بیاره و همینطور یه غذای خوشمزه

لباس هاشو دراورد و کنار انداخت
دوش اب رو باز کرد و حین رفتن زیر دوش گرم چشم هاشو بست
بخاطر برخورد اب گرم با بدن خستش "آهی" گفت
اونقدر حس خوبی داشت که دوست داشت برای مدت طولانی همونجا بایسته

ولی این ارامش زیاد طول نکشید
چون صدای کسی رو در گوشش حس کرد
+هلو بیبی

با وحشت چشم هاشو باز کرد
با دستاش قسمتای خوصوصیشو پوشوند و برگشت

مرد با نیشخندی توی فاصله کمی ازش ایستاده بود
_دیوونه شدی هیل؟
مرد تک خنده ای کرد

+اوه ترسیدی مبارز کوچولو؟
با لحن مسخره ای گفت

FIGHTER[STEREK]Onde histórias criam vida. Descubra agora