part 32

262 36 102
                                    

با مور مور شدن کمرش کمی توی جاش تکون داد
اون حس مور موره احساس خوبی بهش میداد

_دست از سرم بردار دد
بدون اینکه چشم هاشو باز کنه گفت

بوسه ای پشت گردنش گذاشت
+صبح بخیر بیبی بوی

چرخید و دست هاشو دور کمر مرد حلقه کرد و بیستر توی بغلش فرو رفت
_بزار بخوابم

+تو زیاد میخوابی

سرشو به سینه مرد کشید
_من زیاد نمیخوابم فقط بغل تو کم نصیبم میشه پس میخوام بیشتر توی بغلت بخوابم

دستشو توی موهاش برد و اروم نوازشش کرد
بوسه ای روی موهاش گذاشت
+هرچی تو بخوای البته فقط اینبار رو

_دیلتون کیه و چیکارس؟
صدای خفش از روی سینش اومد

+یه باند قوی توی ایتالیاس...

_قوی تر از تو توی نیویورک؟
سرشو بالا اورد و توی چسم های مرد نگاه کرد
بالاخره چشم هاشو باز کرده بود

موهای شلختش توی پسشونیش ریخته بود و با کیوت ترین حالت از پایین به درک نگاه میکرد
چطور میتونست این پاپی کوچولو رو ولش کنه

+قوی تر نه ولی حقه باز تر ، داشتم میگفتم ما باید شانس بیاریم که دخترش از من خوشش نیاد وگرنه کارمون یکم سخت میشه

باز سرشو به سینه مرد فشرد
_نمیخوام از دستت بدم

+نمیدی

صدای شکمش به گوش هردو رسید

خنده مرد بلند شد
+الان میفهمم دیروز که گفتی صداش کلافت کرد ینی چی

_عاره الان درکم میکنی
از بغل مرد بیرون اومد

طرف دیگ چرخید و موبایلشو از روی میز کنار تخت برداشت
با مگی تماس گرفت
×سلام
_سلام مگ
×حالت خوبه؟
_به لطف گنده بکی که کنارمه عاره

اخمی کرد
+به من گفای گنده بک؟
اروم گفت

خنده ریزی کرد و ادامه داد
_شرکتی؟
×اره ، تئو هم دانشگاهه براتون صبحونه اماده کردم میتونید با خیال راحت صبحونتونو بخورید

چطور مگی میتونست اینقدر خوب باشه
مگی قطعا یه ادم نبود اون فرشته بود
_ممنونم دوست دارم خدافظ
×منم دوست دارم خدافظ

تماس رو قطع کرد
از روی تخت پایین اومد
_پاشو بریم صبحونه بخوریم

+خونه خالیه نه؟
حین اینکه از تخت پایین میومد گفت

_نه خالی نیست میبینی که من و تو توی خونه ایم
گفت و از اتاق بیرون رفت

به دنبال پسر بدون پوشیدن لباس بیرون رفت
+خیلی زبون درازی میکنی حواست باشه

صبحونه های اماده شده رو روی میز گذاشت
_چیه نکنه میخوای جوری بفاکم بدی که تا یه سال نتونم راه برم؟!

FIGHTER[STEREK]Where stories live. Discover now