صدای دست بقیه بلند شد
تشکر کرد و از سن(صحنه) پایین اومد
با چند تا از افراد مهمی که اونجا بودن دست دادحالا نوبت افتتاح و دیدن بیمارستان بود
همین که درحال دیدن قسمتای مختلف بیمارستان بودن
مگی قدم هاشو تند کرد تا به درک برسه
مگ:عام درک دو دقیقه میشه حرف بزنیمزیر چشمی به دختر نگاه کرد
+اینجا محل کاره مگ نباید با اسم صدام بزنیمگ:معذرت میخوام قربان، میخواستم درمورد رابط...
از راه رفتن ایستاد
+نمیخوام یه کلمه هم بشنوم، مشکل خودمونه یا حلش میکنیم یا تمومش میکنیم
و دختر رو توی بُهت تنها گذاشت****
سو:خودم میبرمش دزموند ممنون
نوشیدنی هارو برداشتصدای در عمارت اومد
پس حتما درک برگشتهاز اشپزخونه بیرون رفت
درک رو دید درحالی که با موبایلش حرف میزد سمتش اومدروبروش اومد و بدون اینکه صحبتش با شخص پشت تماس رو قطع کنه
کوتاه لبهای سوفیا رو بوسید و سمت باغ رفتاز اونطرف دوستاش با دهن باز بهش نگاه میکرد
نیشخندی زد و پیش دوستاش نشستیکی از دوستاش صداشو کمی پایین اورد و گفت: فاک خیلی جذابه دختر چجوری تورش کردی؟
سو: تور کردن چیه، همونطور که من از اون خوشم اومد اونم از من خوشش اومد
یکی از دوستاش به مبل تکیه داد و با چشم های ریز شده به سوفیا نگاه کرد : شماها نامزد کردین چرا به ما نگفتی که دوست پسر داری و حالا که نامزد کردی خبرشو شنیدیم
کمی از نوشیدنی توی دستشو خورد
سو: ما نمیخواستیم کسی بفهمهیکی از دوستاش گفت: به هرحال خیلی برات خوشحالیم، کارای عروسیتونو کردین؟
سو:نه هنوز درک فعلا سرش شلوغه ولی قرار شده عصرها بریم کارای عروسی رو بکنیم
موبایلشو توی جیبش برگردوند
نفس عمیقی کشید و داخل خونه رفتلبخند فیکی زد و سمت اون جمع دخترونه رفت
+سلام خانما خوش اومدین، من درکمهرکدوم از دخترا خودشونو معرفی کردن
*همتون یه مشت بچ این
اصلا حوصله نداشت پیش اینا بشینهپشت سوفیا رفت و به گوشش نزدیک شد
+عزیزم من میرم دوش بگیرم خستمسو:باشه عزیزم برو
از اون دخترا خداحافظی کرد و توی اتاقش رفت
قبل از بیرون اوردن لباساش توی حموم رفت
اب رو باز کرد تا وان پر بشه
باز بیرون رفت
لباساشو بیرون اورد
یه بطری وودکا و موبایلشو برداشت
YOU ARE READING
FIGHTER[STEREK]
Fanfiction[Completed] {استرک ، تیام} __اسمات ، جنایی ، عاشقانه__ +دیگه هیچوقت ازم جدا نشو _توهم برای همیشه مال خودم باش +من برای همیشه مال توام