part 41

219 27 83
                                    

صدای دست بقیه بلند شد
تشکر کرد و از سن(صحنه) پایین اومد
با چند تا از افراد مهمی که اونجا بودن دست داد

حالا نوبت افتتاح و دیدن بیمارستان بود

همین که درحال دیدن قسمتای مختلف بیمارستان بودن
مگی قدم هاشو تند کرد تا به درک برسه
مگ:عام درک دو دقیقه میشه حرف بزنیم

زیر چشمی به دختر نگاه کرد
+اینجا محل کاره مگ نباید با اسم صدام بزنی

مگ:معذرت میخوام قربان، میخواستم درمورد رابط...

از راه رفتن ایستاد
+نمیخوام یه کلمه هم بشنوم، مشکل خودمونه یا حلش میکنیم یا تمومش میکنیم
و دختر رو توی بُهت تنها گذاشت

****

سو:خودم میبرمش دزموند ممنون
نوشیدنی هارو برداشت

صدای در عمارت اومد
پس حتما درک برگشته

از اشپزخونه بیرون رفت
درک رو دید درحالی که با موبایلش حرف میزد سمتش اومد

روبروش اومد و بدون اینکه صحبتش با شخص پشت تماس رو قطع کنه
کوتاه لبهای سوفیا رو بوسید و سمت باغ رفت

از اونطرف دوستاش با دهن باز بهش نگاه میکرد
نیشخندی زد و پیش دوستاش نشست

یکی از دوستاش صداشو کمی پایین اورد و گفت: فاک خیلی جذابه دختر چجوری تورش کردی؟

سو: تور کردن چیه، همونطور که من از اون خوشم اومد اونم از من خوشش اومد

یکی از دوستاش به مبل تکیه داد و با چشم های ریز شده به سوفیا نگاه کرد : شماها نامزد کردین چرا به ما نگفتی که دوست پسر داری و حالا که نامزد کردی خبرشو شنیدیم

کمی از نوشیدنی توی دستشو خورد
سو: ما نمیخواستیم کسی بفهمه

یکی از دوستاش گفت: به هرحال خیلی برات خوشحالیم، کارای عروسیتونو کردین؟

سو:نه هنوز درک فعلا سرش شلوغه ولی قرار شده عصرها بریم کارای عروسی رو بکنیم

موبایلشو توی جیبش برگردوند
نفس عمیقی کشید‌ و داخل خونه رفت

لبخند فیکی زد و سمت اون جمع دخترونه رفت
+سلام خانما خوش اومدین، من درکم

هرکدوم از دخترا خودشونو معرفی کردن
*همتون یه مشت بچ این
اصلا حوصله نداشت پیش اینا بشینه

پشت سوفیا رفت و به گوشش نزدیک شد
+عزیزم من میرم دوش بگیرم خستم

سو:باشه عزیزم برو

از اون دخترا خداحافظی کرد و توی اتاقش رفت

قبل از بیرون اوردن لباساش ‌توی حموم رفت
اب رو باز کرد تا وان پر بشه
باز بیرون رفت
لباساشو بیرون اورد
یه بطری وودکا و موبایلشو برداشت

FIGHTER[STEREK]Where stories live. Discover now