"صدای درون"
مقدمه:
اغلب انسانها، یه صدای خاص توی مغزشون دارن! صدایی که فکر میکنه، تصمیم میگیره و دستور میده. اگه متنی ببینن، صدای مخصوصِ اونها، متن رو توی ذهنشون بلند میخونه و اگه تصویر قشنگی مقابل چشمهاشون باشه، اون تصویر رو براشون تفسیر و ستایش میکنه.
صدایی که از بچگی همواره در کنار تک تک آدم هاست اما اکثر اونها تا به حال حتی متوجه حضورش هم نشدن! این صدا هیچ وقت نه ساکت میشه و نه تغییر میکنه... شاید بعضیها تصور کنن این خودشونن که توی ذهنشون و با خودشون صحبت میکنن و شاید هم فکر کنن این صدای روحشونه... حتی خیلیها به اسم "صدای فکر کردن" میشناسنش.
اما داستان از جایی شروع میشه که سال 1999 یه پسر بچهی زیبا، توی یکی از شهرهای کوچیک استرالیا به این دنیا پا میذاره.
پسری که دو صدای متفاوت درون مغزش داره!
YOU ARE READING
Inner Voice [ChanLix]
Fanfiction[𝑪𝒐𝒎𝒑𝒍𝒆𝒕𝒆𝒅] • زندگی کردن برای اون از همون لحظهی اول یه کار پیچیده و عجیب به نظر میرسید... فلیکس حتی خودش هم نمیتونست خودش رو درک و یا باور کنه! اما زندگی متفاوتش زمانی بار دیگه زیر و رو شد که برای اولین بار اشتیاق زیبایی رو توی قلبش احس...