২ Part 23: "Spring before winter"

417 103 203
                                    

"بهار قبل از زمستون"

-هنوز دو ساعت تا شروع کلاس امروزت مونده عزیزم.

فلیکس لبخندی زد و در آینه‌ای کمد رو به روش رو باز کرد.
-می‌خوام قبلش یکم با دوست پسرم تو محوطه‌ی دانشگاه بچرخم.

چان تیشرت مشکی رنگ جذبش رو از تنش بیرون کشید. اون هم بدش نمی‌اومد خودش رو به عنوان حامی و دوست فلیکس به همه‌ی هم دانشکده‌ای های پسرکش نشون بده‌.
-دوست داری چی بپوشم کوچولوی من؟

فلیکس پلکی زد و به پشت سرش، جایی که چان نیمه برهنه ایستاده بود برگشت.
-خودمم نمی‌دونم چی بپوشم.

لب‌هاش رو جلو داد و عضله‌های شکم مرد مقابلش رو از نظر گذروند. درباره‌ی چان، فرقی نمی‌کرد چی بپوشه؛ جذابیتش با هر لباسی قابل تشخیص بود.

نگاه گرم چان روی لب‌های جلو اومده‌ی فلیکسش نشست. اون لب‌ها قرمز یا صورتی نبودن. رنگ نداشتن... اما عطش چان رو به حدی تحریک می‌کردن که احساس می‌کرد ادامه‌ی زندگیش به چشیدن دوباره‌ی اون لب‌های شیرین وابسته‌ست.

به سرعت قدمی جلو رفت؛ با یک حرکت، دستش رو از زیر رون‌های فلیکس عبور داد و بدنش رو توی آغوشش بالا کشید. حالا فلیکس هم دست‌هاش رو دور شونه‌ها و پاهاش رو دور کمر چان حلقه کرده بود تا از افتادنش جلوگیری کنه.

خنده‌ی ناشی از اون حرکت ناگهانی، قبل از رشد بیشتر بین لب‌های درشت چان ساکت شد. چان حالا خواستنش رو کنترل نمی‌کرد و این دقیقا همون چیزی بود که فلیکس انتظار داشت.

صدای بوسه‌ی خیس و عمیقشون توی اتاق کوچیک لباس‌های فلیکس از حالت عادی هم بلندتر شنیده می‌شد. هر بار طوری با اشتیاق هم‌دیگه رو می‌بوسیدن که انگار این ملاقات اول و آخر لب‌هاشونه.

چان عقب کشید و همون‌طور که نفس‌های تندش رو روی لب‌ها و صورت فلیکس آزاد می‌کرد لبخند زد.
-باید با این خوشمزه بودنت چیکار کنم؟

فلیکس باز هم صورتش رو جلوتر برد و لب پایین چان رو بین دندون‌هاش گرفت. فشار خیلی آرومی بهش وارد کرد و در همون حال کمی سرش رو عقب کشید.

لبخند چان و کشیده تر شدن لب‌هاش باعث شد مجبور بشه حرکت سرش رو با پسرک شیطونش هماهنگ کنه.

-شاید این که فکر می‌کنی خوشمزه‌ام به خاطر اینه که تو دنیاتون چیزی جز اون گیاهای عجیب غریب و بی‌مزه نخوردی.
با باز کردن دهنش، لب چانی که حتی اعتراضی هم نداشت آزاد شده بود.

چان پیشونی پسر دوست داشتنی توی آغوشش رو بوسید.
-ولی همه‌ی طعمای دنیا رو تو ذهن افراد مختلف درک کردم.

-حتما کلی رابطه‌ی دیگه هم تجربه کردی.
فلیکس با چهره‌ی ناراضی و نگاهی که حالا به آینه‌ی کناریشون بخشیده شده بود گفت و لپ‌هاش رو باد کرد.

Inner Voice [ChanLix]Where stories live. Discover now