২ Part 26: "Everlasting Burning"

283 93 272
                                    

"سوختن ابدی"

چرخ و فلک بزرگ و رنگارنگ به آرومی می‌چرخید و صدای پر از هیجان بچه‌هایی که سوارش شده بودن به گوش می‌رسید. پرتوهای پرقدرت آفتاب گرم اون روز، با عبور از قطرات آب آبنمای بلند وسط پارک، رنگین کمون زیبایی رو ساخته بود. طوری که اون کوچولوها دنبال هم می‌دویدن و ریتم خنده‌هاشون از هر صدای دیگه‌ای آرامش بخش تر بود؛ باعث می‌شد لبخند فلیکس پررنگ‌تر بشه.

تابستون به تدریج به آخر می‌رسید اما برگ‌های سبز اون درخت‌ها هنوز هم زیر آسمون آبی می‌درخشیدن‌... همه‌ی اون رنگ‌ها همیشه نگاه خیره‌ی فلیکس رو قفل خودشون می‌کردن و خنده رو توی چشم‌هاش می‌کشیدن.

نگاهش رو از محل بازی بچه‌ها گرفت و دست‌هاش رو توی جیب شلوار جینش برد تا به سمت اتاق کوچیکی که تقریبا توی حاشیه‌ی پارک واقع شده بود حرکت کنه. اتاقکش شبیه به یه خونه‌ی قارچی و کوچیک بود و با تعداد زیادی پنجره، از محیط اطرافش جدا شده بود‌.

با جلوتر رفتنش، تونست دختر کوچولویی رو ببینه که تل خرگوشی صورتی رنگی توی موهای بلند مشکیش داشت و لباس عروسکی قرمز و زیبایی تنش کرده بود. لب‌های جلو اومده‌ی دخترک می‌لرزیدن و قطرات اشک از چشم‌هاش سرازیر بود.

فلیکس به سرعت جلو رفت و روی زانوش مقابل اون دختر نشست تا هم‌قدش بشه‌.
-گم شدی کوچولو؟

دخترک با چشم‌های درشت و خیسش به فلیکس نگاه کرد و سرش رو تکون داد.

فلیکس یکی از آبنبات‌های رنگی توی جیبش رو بیرون آورد و با لبخند دندون‌نمایی اون رو توی دست کوچیک دختر مقابلش گذاشت.
-باهم خونوادتو پیدا می‌کنیم‌. پرنسس کوچولو می‌تونه اسمشو به من بگه؟

و با سر انگشت‌هاش اشک‌های روی گونه‌ی دخترک رو پاک کرد‌ و توی بغلش بلندش کرد تا اون رو به مرکز گم شده‌ها -ساختمونی که ظاهرا شبیه به یه قارچ خیلی بزرگ بود- ببره‌‌.

-تو یه پری کوچولویی؟
صدای اون دختر بچه واقعا بانمک بود و فلیکس رو به خنده انداخت.

-کوچولو؟ ولی من ازت بزرگترم!

لب‌های کوچیکش رو جلو داد و به خونه‌ی قارچی‌ای که حالا داخلش بودن اشاره کرد.
-فقط پری‌ها تو خونه‌های اینجوری زندگی می‌کنن.

فلیکس دخترک رو روی یکی از مبل‌های رنگی گذاشت و درحالی که آبنباتش رو با لبخند براش باز می‌کرد چشمکی رو بهش زد.
-درسته... من یه پری ام ولی نباید به کسی چیزی بگی! حالا اسمتو به این پری بگو عزیزم.

سرش رو پایین انداخت و به آبنبات آبی رنگ براقش نگاه کرد‌.
-پارک نامین.

فلیکس دستی توی موهای نامین کشید و به سمت میز کارش رفت. چند ثانیه بعد از فعال شدن بلندگو و پخش شدن بخش کوتاهی از یه آهنگ کودکانه، مشخصات نامین رو با ملایم‌ترین صدای ممکن پشت بلندگو اعلام کرد.

Inner Voice [ChanLix]Onde histórias criam vida. Descubra agora