২ Part 15: "Code No. 971999"

327 111 56
                                    

"کد شماره‌ی 971999"


تمام خونه‌ی چان از یه اتاق تشکیل شده بود. اتاقی که برخلاف نمای گرد بیرونی خونه، از داخل بیضی به نظر می‌رسید.

به جز پنجره‌ای که تقریبا نصف دیوار سراسری اون اتاق رو می‌پوشوند و نمایی از دنیای چان رو به نمایش می‌ذاشت، بقیه بخش‌ها پر بود از تصاویر و جداولی که همه به زندگی فلیکس مرتبط بودن. تصویر سیاه و سفیدی از تک تک اعضای خونواده ریچل و حتی تصویر صورت بی رنگ مادرش... هم‌کلاسی‌های نزدیک سابق و دوستان معدودی که با نمودار‌های مختلفی به هم متصل شده بودن... اطلاعات مهم زندگیش و چیز‌هایی که همیشه به خاطر داشت همه اونجا بودن.

"انگار وارد مغز خودم شدم‌."

میز بزرگ مشکی رنگی پشت به پنجره قرار داشت و سه صفحه‌ی نمایش بزرگ روش قرار گرفته بود که به نظر می‌رسید هر سه خاموش باشن. چند پوشه و برگه‌های متعدد کاغذ، چند میکروفون رومیزی و یه دستگاه مکعبی کوچیک و براق که با سیم‌های سفید رنگ به هر سه صفحه نمایش وصل شده بود، تمام اشیا روی میز رو تشکیل می‌دادن.

صندلی راحتی، پشت میز و کاناپه‌ی نسبتا بزرگی مقابلش قرار داشت و همش همین بود.

با چشم‌های درشتش چند بار پلک زد و لب‌هاش رو به هم چسبوند.
"چقدر... جالبه."

"چطور انقدر بانمک و دوست‌ داشتنی تعجب می‌کنی؟ می‌خوام بازم بغلت کنم."

فلیکس به عقب برگشت و به چانی نگاه کرد که دست به سینه و با لبخند روی زمین ایستاده و بهش خیره شده بود.
"ولی بقیه‌ی اطلاعات زندگیم کجاست؟"

چان به بالای سرشون اشاره کرد.
–اون بالا.

فلیکس سرش رو رو به بالا چرخوند. کتابخونه‌ی بزرگی تمام بالای سرشون رو می‌پوشوند. قفسه‌هاش از لحاظ اندازه هیچ نظم خاصی رو دنبال نمی‌کردن و کتاب‌های درونش همه حجم‌ها و اشکال مختلفی داشتن.

"چطور نمی‌ریزن پایین؟"
"اونا تا وقتی من نخوام نمیان پایین کوچولو."

فلیکس لب‌هاش رو جلو داد و چند قدم به سمت کاناپه‌ی چرم مشکی رنگ برداشت.

"چرم نیست. شبیهشه."

کوله‌ی کوچیکی که همراه داشت رو روی زمین گذاشت و روی کاناپه نشست. به چانی نگاه کرد که به سمتش قدم برمی‌داشت.
"خوب نیست که می‌تونی ذهنمو بخونی."

"من عاشق اینم که می‌تونم ذهنتو بخونم."

کنار فلیکس نشست و چند ضربه‌ی آروم روی پای خودش زد.
"اینجا جای توئه."

فلیکس به پای چان نگاه کرد و بعد درحالی که لبش رو می‌گزید نگاهش رو به چشم‌های مشتاقش داد.
–نمیشه همینجا بشینم؟
"دوست دارم از این بیشتر بهت نزدیک باشم ولی هنوز یکم معذبم."

Inner Voice [ChanLix]Where stories live. Discover now