"رنگها"
روز ها میگذشت و همه چیز برای فلیکس در عین تکراری بودن، با قبل از حضور چان تفاوت داشت. سعی میکرد از صدای فکر کردنش کمتر استفاده کنه و فقط به حرفهای چان گوش بده تا اون بتونه ماموریتش رو به اتمام برسونه.تنها عضو خانوادش و حتی چند نفر از همکلاسیهاش هم متوجه تغییر فلیکس شده بودن... اون اخیرا لباسهایی رو که دوست داشت بیشتر میپوشید؛ بیشتر غذاهایی رو که دوست داشت میخورد و انگار روی محیط اطرافش دقیقتر شده بود. هرچند هنوز هر زمانی که اراده میکرد میتونست توی ذهنش صحبت کنه و این فقط به این معنا بود که صدای فلیکس هنوز خاموش نشده.
میتونست تغییراتش رو دوست داشته باشه؛ اگه نگرانی و دلتنگی برای چانگبین نبود و اگه بقیه روش بهتری رو برای اینکه بهش بگن متوجه تغییراتش شدن انتخاب میکردن.
–اون عوضی واقعا بهم گفت استایل جدیدم ازم یه احمق میسازه و بهتره مثل مینها خودمو بکشم!
مقابل آینه نشسته بود و توی کشوی زیر سطح شیشهای میز، دنبال مادهای میگشت که بهتر بتونه کک و مکهای روی صورتش رو بپوشونه. برای کسی که سالهای اول زندگیش رو توی کشوری مثل استرالیا، با اون حد از تابش آفتاب گذرونده بود، اون کک و مکها آنچنان غیر طبیعی به نظر نمیرسید. بخشی از پوست اطراف چشمها و گونههاش رو لکههایی میپوشوندن که فقط کمی از رنگ پوستش تیره تر بودن اما فلیکس همیشه به خوبی پنهانشون میکرد.
"تو زیبایی و استایل جدیدت باعث میشه زیباییت حتی بیشتر به چشم بیاد. مسلمه که اونا از سمت تو احساس خطر میکنن. قرار نیست به خاطر حرف یه نخاله حس بدی داشته باشی."
توی آینه به صورت خودش نگاه کرد.
–از نظر تو من زیبام؟"خیلی زیبایی. شبیهِ چشمهای درشت و عمیق و لبهای بی نظیرتو تا به حال ندیدم. فرم بینیت خیلی زیبا و متناسبه. کک و مکای روی صورتت حتی بیشتر باعث شدن خاص و دوست داشتنی باشی."
فلیکس به آرومی پلک زد و دستی روی گونهش کشید.
"اما این یه نقصه.""این یه مشخصهست و مخصوص توئه."
سرش رو پایین انداخت و نفس بلندی کشید.
–از خاص یا متفاوت بودن خوشم نمیاد."میدونم. اما تو خاصی. من ازت خوشم میاد؛ اگه خاص نبودی من تا حالا مرده بودم."
ارنج دستهاش رو روی میز گذاشت و صورت خودش رو با کف دستهاش قاب گرفت. توی چشمهای خودش خیره شده بود.
–خوشحالی که نمردی؟"از اینکه نمردم خوشحال نیستم. ناراحتم نیستم. تو دلت نمیخواد من بمیرم و این ناراحتت میکنه کوچولو. و ببین! با خاص بودنت جلوشو گرفتی."
ŞİMDİ OKUDUĞUN
Inner Voice [ChanLix]
Hayran Kurgu[𝑪𝒐𝒎𝒑𝒍𝒆𝒕𝒆𝒅] • زندگی کردن برای اون از همون لحظهی اول یه کار پیچیده و عجیب به نظر میرسید... فلیکس حتی خودش هم نمیتونست خودش رو درک و یا باور کنه! اما زندگی متفاوتش زمانی بار دیگه زیر و رو شد که برای اولین بار اشتیاق زیبایی رو توی قلبش احس...