২ Part 13: "Moon's way"

357 114 102
                                    

"راه ماه"

نزدیک ظهر روز یکشنبه بود و فلیکس بالاخره دنیای خواب رو رها می‌کرد. صدای همهمه و شلوغی بیرون از اتاقش باعث شده بود پلک‌هاش به تدريج از هم فاصله بگیرن. شب گذشته چندین بار به دستور چان خودش رو لمس کرده بود و هنوز صدای محکم و یکنواخت چان توی خاطراتش خودنمایی می‌کرد. "اگه می‌تونستم تا جایی که راه نفست بسته بشه می‌بوسیدمت. کافی بود الان کنارت باشم تا بی توجه به مقاومت‌هات نقطه به نقطه‌ی بدنتو مال خودم کنم."

یادآوری این جملات، اون هم زمانی که هنوز چند لحظه بیشتر از بیدار شدنش نمی‌گذشت عجیب نبود اما اینکه چان عکس العملی نشون نمی‌داد کاملا وحشتناک به نظر می‌رسید.

"چان."
"نگو که اونجا نیستی."

منجمد شدن تمام وجودش یک ثانیه هم طول نکشید. اون قبلا نبود چانگبین رو همینطور ناگهانی تجربه کرده بود... چانگبینی که فلیکس حتی فکر نمی‌کرد عاشقش باشه، هرگز برنگشت.
"تو نباید مثل چانگبین بشی... من می‌میرم چان."

این بار توی چشم‌هاش خبری از اشک نبود. با دست‌های مشت شده سر جاش نشست. فکش می‌لرزید و مردمک‌هاش توانایی متمرکز شدن روی تصویر مقابلش رو نداشتن. تقریبا هر شب قبل از خواب این سوال رو از چان می‌پرسید: "اگه فردا که بیدار می‌شم نباشی چی؟" و جواب چان ثابت بود: "هستم عزیزم. قول دادم که تنهات نذارم."

"این امکان نداره‌. امکان نداره. منِ بدون تو هیچ معنایی نداره."

"اینجام فلیکس. من اینجام. نترس. اینجام عزیزم."
بالاخره صدای چان بود که باعث شد اشک‌های فلیکس روی گونه‌هاش جاری بشن.

-چرا... جواب ندادی. خیلی... ترسیدم. جوابمو ندادی چان...
صدای لرزونش از بین لب‌های رنگ پریده‌ش آزاد شده بود.

"معذرت می‌خوام فلیکس. من واقعا متاسفم. تاخیرم هفت ثانیه طول کشید."

به نظر نمی‌رسید هق هق فلیکس به این زودی آروم بشه. سعی می‌کرد بین گریه‌هاش نفس بکشه و حرف بزنه.
-حتی..‌‌. یک ثانیه‌ هم زیاده چان... فکر کردم رفتی...

"متاسفم‌‌. گریه نکن عزیزم. حواسم نبود که از توقف زمانی خارجت کردم. من که بهت گفته بودم تنهات نمی‌ذارم کوچولوی من."

دستش رو روی سینه‌ش گذاشت که هنوز به خاطر ترس به سرعت بالا و پایین می‌شد و سعی می‌کرد اکسیژن بیشتری رو درون خودش بکشه. چشم‌هاش رو بست و سرش رو پایین انداخت اما اشک‌هاش متوقف نشده بودن.

-چطور می‌تونی... فراموشم کنی چان...

"فراموشت نکردم فلیکس‌. متاسفم‌. هیچ بهانه‌ای نمی‌تونه ترس و وحشتی که تجربه کردی رو جبران کنه. معذرت می‌خوام شیرین من."

Inner Voice [ChanLix]Donde viven las historias. Descúbrelo ahora