مقدمه

1.7K 147 27
                                    

هیچکس از آینده خبر نداره...
شاید مردی که امروز توی مترو از تو ساعت پرسید یک ماه بعد با نام کوچک صدا بزنی و شاید کسی که امروز باهاش قدم میزنی چند سال بعد سرش باگوشی گرم باشه و از روبرو به سمت تو بیاد و تو سرت توی کیف مدارک باشه و با تنه از کنارش رد بشی شاید او برگرده و توام برگردی و در یک ثانیه تمام اون خاطرات تلخ و شیرین زنده بشه
اصلا شاید برنگرده و به راهش ادامه بده و تو همچنان دنبال کاغذ حساب های شرکت باشی

هیچکس از آینده خبر نداره شاید امروز از نبودنش اشک میریزی و فکر میکنی که دنیا تمام شده و شاید هم دوسال بعد روی نیمکت یک پارک نشسته ای و به اومدنش از دور با لبخند نگاه میکنی و وقتی نزدیک شد با خنده میگی تو تنها کسی بودی که دیر اومدنش ناراحتم نکرد و شاید همچنان توی اتاقت باشی و پیش خودت فکر کنی که حست چقدر شبیه دو سال پیش همین موقع است

فهمیدی میخوام چی بگم؟
نمیخوام بگم همه دردها فراموش می شوند
نمیخوام بگم زمان حتما کسیو که امروز دوسش داری قطعا از یادت میبره
و نمیخوام بگم کسی که امروز کنارته حتما دوسال بعد از کنارت میره

فقط خواستم بگم تغییر شاید نام دیگر زندگی باشه
خواستم بگم دست بردار از اینکه فکرکنی که همیشه تو مدیر زندگیت و اتفاق های اون هستی تا انقدر برای فردا و یکسال بعد و به آینده با فلانی برنامه نریزی
تا نخوای که همه چیز همان پیش برود ک فقط تو میخوای

خواستم بگم خیلی چیزها دست تو نیست و این هم اصلا چیز بدی نیست اینطوری شاید بتونی با خیال راحت چایت را بخوری و مطمئن باشی این زندگی خودش تو رو میبره به اونجا که باید بری
پس بهترین آهنگ
بهترین لباس
و بهترین عطرتو فقط برای همین ثانیه از زندگیت آماده کن چون کسی از آینده خبر نداره.....!!!

I succeeded [Jinkook]Where stories live. Discover now