بیمارستان

527 98 50
                                    

از پشت شیشه آی سی یو به پسره خوابیده روی تخت نگاه کردم و بعد به پسری که روی صندلی نشسته بود از وقتی اومدیم تا الان یه لحظه هم اشکش بند نیومده بود
به جین که از دور میومد نگاه کردم
کی فکرشو میکرد اون جینه خندون همچین کسی باشه کسی که نذاشت هیچوقت هیچکس به لبخنداش شک کنه خسته بود آروم راه میرفت انگار هیچ عجله ای برای رسیدن نداشت
وقتی نزدیک شد جیمین دویید طرفش

× جین هیونگ دکتر چی گفت

+ یه سکته خفیفو رد کرد

× سکته؟

+ آره میگفت مشکل رفع شده الان فقط باید استراحت کنه

بغض کرده بودم، اندازه یه دنیا دلم گریه میخواست
ماها سنمون برای این مشکلات زیادی کم بود
تو همه اینا نگران جیمین بودم که نکنه فشار عصبی بهش دست بده حالش بد بشه
با دستی که منو تکون میداد به خودم اومدم

+ کجایی تو؟ میگم بیا شما دوتا بزارم خونه خودم میمونم

_ خب نمیشه ماهم بمونیم؟

+ آی سی یو حتی یه نفرم بزور میزارن بمونه
جیمین گریه نکن انقدر آروم باش

× هیونگ نگفتن کی خوب میشه؟

+ همین الانشم خوبه بخاطر آرام بخشایی که بهش زدن خوابه
تو چرا نوک دماغت قرمز شده؟

میدونستم یه کلمه مساویه گریه پس فقط سرمو تکون دادم
سمت شیشه رفتم با دیدن چشم های بسته دکی فرفری نتونستم مقاومت کنم و اشکی که پشت پلکام بود بالاخره راهشو به سمت بیرون باز کرد
سرمو به شیشه تکیه دادم و چشمامو بستم اولین تصویری که جلوی چشمم اومد تصویر یه پسر با خنده مستطیلی که با قابلمه غذا رو اپن نشسته و به جین میخنده

+ جونگکوک

اشکامو پاک کردمو همراه جیمین دنبال جین رفتیم

با ترمز کردن ماشین جیمین با خداحافظی آرومی پیاده شد، قبل از پیاده شدن سمت جین برگشتم

_ خوبی؟

+ نظر خودت چیه؟

_ ببخشید

+ برای چی؟

_ نباید به تهیونگ زنگ میزدم

+ بالاخره که میفهمید الان نه بعدا اشکال نداره بهش فکر نکن

با اشکال ندارش بغضم بزرگتر شد سرمو برگردوند طرفش گفت: نگاه دوباره نوک دماغش قرمز شد

لبخندی محوی زد و گفت: کوک من، تهیونگ حالش خوبه بهتون قول میدم که اتفاقی نمیوفته الانم برو پیش جیمین یه چیزی بخورید استراحت کنید
اون شیشه هام باشه خودم میام جمع میکنم فقط مواظب باشید تو دستو پاتون نره
الکیم نفری یه دستمال نگیرید شروع کنید گریه کردن زنگ میزنم چکتون میکنم

I succeeded [Jinkook]Where stories live. Discover now