جین:باگلویی که افتضاح میسوخت و تبی که داشتم به سمت کلاس حرکت کردم شاید به تهیونگ گفتم که برای وظیفه معلمیم مجبورم برم اونم کلی غر زد و مسخرم کرد اما به خودم که دروغ نمیتونم بگم فقط میخواستم ببینم جونگکوک مریض نشده باشه
در کلاسو باز کردم وارد شدم بعد از اینکه نشستم نگاهی به میز اول انداختم بعد نگاهی به جیمین که گفت: جونگکوک خیلی بد سرماخورد برای همین نتونست بیاد
نفسی عمیقی از حرص کشیدم پسره احمق جفتمونو مریض کرد الان خودش راحت خونست من پاشدم بااین حالم اومدم مدرسه
کلاس بعدیو تبم داشت بالا میرفت نتونستم بمونم پس به نامجون گفتمو زدم بیرون
دو روزه خونه افتادم و تهیونگ بدبخت در حال پرستاری کردن از من و صدالبته دق دادن منه
رو تخت دراز کشیدمو به سقف نگاه میکنم
درحالیکه به جونگکوک فکر میکنم که حالش چطوره
منتظره تهیونگم بااون سوپی که معلوم نیست چیه و مزش چطوره بیاد تونگاهی به گوشیم انداختم زنگ نه ولی یه پیامک که اشکال نداشت
قفل و باز کردم و توی مخاطبام دنبال کسی بودم که اصلا نمیدونم اسمشو چی سیو کردهرو شماره ای که به اسم موفق شدم سیو شده بود مکث کردم خندیدم و زیرلب دیوونه ای گفتم
و خواستم شروع کنم به نوشتن ولی نکته اصلی اینجا بود که الان چی بنویسم؟سلام معلم کیمم = آخه کدوم خری به کسی که باهاش قرار میزاره هرچقدرم معلمش باشه اینو میگه
سلام جینم = نچ زیادی خودمونیه
سلام حالت خوبه = باشناختی که از جونگکوک دارم اگه خودمو معرفی نکنم میگه مگه دکتری
همینجوری که درگیر بودم چی بنویسم موهامو بهم ریختم کی فکرشو میکرد من تو این کار بمونم
کمی از موهامو کشیدم که تهیونگ دروباز کرد اومد تو:÷ چته وحشی چرا خود زنی میکنی؟
اون از دوست پسرت که میخواد خودکشی کنه اینم از توی احمق که خودزنی میکنی خدا خوب دروتخته رو بهم چفت کردهخودش بود راه حل مشکل من پسری با موهای فر که ریخته شده رو صورتشو چشماش
که هیچ تلاشی برای کنار زدنشون نمیکنهروی تخت کنارم نشست پس دست بردم موهاشو از جلوی چشماش کنار زدم و گفتم: این چیه ریختی رو چشمات بزن اونور بزار چشم های قشنگتو ببینم
تهیونگ دستمو کنار زد و دوباره موهاشو به حالت قبل برگردوند و همونطور که کاسه سوپو میداد دستم گفت:
اولا تو دهات ما بهش میگن مو
دوما اون حیوون دو گوش خودتی
سوما سوپتو تا داغه بخور بزار گلوت گرم بشه
چهارما کارت کجا گیره که شروع به تعریف کردن از من کردی
YOU ARE READING
I succeeded [Jinkook]
Fanfictionخدایا بیخیال میدانم اشتباه است اما من عاشق این اشتباهم اشتباه هم آغوشی با او خدایا بیخیال من بوی تن او را میخواهم زل زدن به چشم های قشنگش برایم اوج تمام لذت هاست شیرین ترین اشتباه زندگیم چشیدن لب های اوست خدایا بیخیال " پایان یافته "