جین
من که تازه صورت جونگکوکو تو نور دیدم با تعجب فقط نگاهش میکردم که صدای دو نفر پشت دوباره اومد به سمتشون نگاه کردم که دستم کشیده شد و با جونگکوک دوتایی پشت سطل زباله قائم شدیم
خواستم چیزی بپرسم که انگشتش اشارشو روی صورتش گذاشت و اروم هیسی گفت
همون موقع گوشیه توی دستم شروع به زنگ زدن کرد
سرمو بلند کردم که دیدم جونگکوک ترسیده بهم نگاه میکنه
توجه اون دونفر که سر کوچه همونجایی که جونگکوکو گم کرده بودن وایساده بودن به این سمت جلب شدپس تا بخوان نزدیکتر بیان دستمو از تو دستای جونگکوک بیرون کشیدم از پشت سطل زباله بیرون اومدم
تماسو متصل کردم: الو تهیونگ کجایی؟
÷ نزدیکم خواستم ببینم برنجا ۶تاش نیست تو ماشین تواِ؟
+ تو کوچه یک غربی وایسادم بیا اینجا
÷ چی میگی تو خل شدی دارم درباره برنج حرف میزنم وگرنه میدونم کجایی
+ آره از اون سمت تا آخر خیابون بیا اونجام
÷ جین داری نگرانم میکنی خوبی؟
+ آره نگران نباش بیا منتظرتم
زیرچشمی به اون دونفر که حالا مستقیم به من نگاه میکردن نگاه کردم
بعد از قطع کردن تماس به سمتم اومد گفتن: ببخشید آقا شما از کی اینجایید؟
+ چطور؟
/ یه پسری از اینجا رد شد خواستیم ببینیم شما دیدینش؟
+ تی شرت مشکی پوشیده بود؟
/ بله خودشه
+ از اونجایی که به من ربطی نداره دو تا کوچه بقلی رفت تو
نگاه نامطمئنی بهم کردنو بعد از تشکر کردن رفتن
وقتی از رفتنشون مطمئن شما از همونجا آروم به جونگکوک گفتم:
+ آروم بیا برو صندلی عقب ماشینبعد از اینکه صدای در ماشینو شنیدم خودمم رفتم سوار شدم همونجور که ماشینو روشن میکردم گفتم:
برو رو زمین بشین کت منم اونجاست بنداز روت مشکیه معلوم نمیشی+ تموم شد؟
باصدای ضعیفی جواب داد: آره
اون دو نفر سر کوچه وایساده بودن پس تا آخرین حد پامو روی گاز فشار دادم و با سرعت از جلوشون رد شدم
از آینه نگاه کردم دیدم دارن دنبال ماشین میان اوسکولا آخه فکر میکنین میرسین؟کمی دورتر که شدیم گفتم: سرده اون کتو بپوش بیا جلو
_ میشه همینجا بشینم؟
+ نه
با نه محکم من شروع کرد کتو پوشیدن پیاده شدو صندلی جلو نشست
YOU ARE READING
I succeeded [Jinkook]
Fanfictionخدایا بیخیال میدانم اشتباه است اما من عاشق این اشتباهم اشتباه هم آغوشی با او خدایا بیخیال من بوی تن او را میخواهم زل زدن به چشم های قشنگش برایم اوج تمام لذت هاست شیرین ترین اشتباه زندگیم چشیدن لب های اوست خدایا بیخیال " پایان یافته "