جونگکوکبا حس سنگینیه نگاهی به سمتش برگشتم که نگاهم با نگاه خیره بابای جین تلقی کرد
پوزخندی زد که ته دلم خالی شد: خوب جئون جونگکوک بودی دیگه درسته؟ ببخشید من یکم حافظم تو یادگیری اسم ها ضعیفه
فشار دست جین که دورم بود بیشتر شد بااینکه اون از حرص اینکارو کرد ولی من آروم شدم و به خودم گفتم جین پیشته پس آروم باش
دوباره حواسم به بابای جین جمع شد^ خب جئون جونگکوک از خودت برام بگو از پدرت از مادرت یادم نمیاد اسمه جئونو شنیده باشم نه سهامدار نه کارخونه داری به اسم جئون نمیشناسم احیانا جز افراد سطح پایین که نیستی؟
ته دلم خالی شد و معدم شروع کرد به سوزوندن
تا الان شده بود خودمو با جین مقایسه کنم اما از اون موقعی که پامو اینجا گذاشتم یه لحظم نتونستم فرق خودمو جینو از ذهنم بیرون کنم من همیشه اون خونه کوچیکه جینو میدیدم و با دیدن خونه واقعی تهیونگ ک مطمئنن خونه جین دست کمی از اینجا نداره نتونستم این فکر مزخرفو از خودم دور کنم که من پسره یه آدم معتادم که پایین شهر زندگی میکنه و جین پسر یه کارخونه دار که خونشون اندازه کله کوچه ماست
نفسام سنگین شده بود نمیدونستم چی بگم که جین، رابین هود زندگیه من شروع کرد به جای من حرف زدن+ بااین حرفات میخوای به کجا برسی؟
^ پسرم من منظوری از حرفام ندارم فقط میخوام بیشتر دوست پسرتو بشناسم
+ آخی چه پدر مهربونی تحت تاثیر قرار گرفتم نمیدونستم انقدر برات مهمم
^ معلومه که برام مهمی فکر کردی همه شبیه خودتن به بقیه اهمیت ندن
+ اینو تو تشخیص دادی من فقط به آدمای مهم زندگیم اهمیت میدم
^ اگه اهمیت میدادی الان به جای نامجون تو با رئیس شرکت گلد در حال حرف زدن بودی
+ اوه فهمیدم پس هنوز برای قبول نکردن وراثتت داری میسوزی فکر کردم دیگه باهاش کنار اومده باشی
^ تو هیچوقت نفهمیدی چه غلطی کردی
+ نمردمو معنی آدم فهمیده رو فهمیدم
^ پسرک احمق باکی لج بازی میکنی
+ من با کسی لجبازی نمیکنم فقط نمیخوام عروسک خیمه شب بازی تو و امثال تو باشم
^ همچین حرف میزنی انگار با یه غریبه طرفی من پدرتم
+ نه رییس کیم جنابعالی یه آدم پول پرستی که برای بدست آوردن پول هرغلطی باشه میکنه
€ جین با پدرت درست صحبت کن
÷ نه بابا، ببین کی وارد بحث شده کسی که خودش زندگیه آرومی داره میخواد راه حل به بقیه بده
€ متوجه حرفات باش کیم تهیونگ
÷ اگه مواظب نباشم چی میشه میخوای پرتم کنی بیرون یا از ارث محرومم کنی؟
YOU ARE READING
I succeeded [Jinkook]
Fanficخدایا بیخیال میدانم اشتباه است اما من عاشق این اشتباهم اشتباه هم آغوشی با او خدایا بیخیال من بوی تن او را میخواهم زل زدن به چشم های قشنگش برایم اوج تمام لذت هاست شیرین ترین اشتباه زندگیم چشیدن لب های اوست خدایا بیخیال " پایان یافته "