بیست و دو: بچه

321 93 35
                                    


اسلایس پپرونی رو با احتیاط روی اسلایس مارگاریتا که بزرگتر بود گذاشت. سس لازم نداشت. ترکیب دو لایه‌اش رو ملایم و بدون عجله پیچید تا به شکل رول در بیاد، و بالاخره بالا گرفتش و گاز بزرگی بهش زد. چانیول حین غذا خوردن نگاهش می‌کرد و می‌خندید.

- حتما مجبوری اون طوری بخوری‌ش؟

- فکر کردی من با یک ورق نون و پنیر و گوجه سیر میشم؟!

با دهان پر حرف زد و رول گاز زده رو توی ظرف سس تند رقیق فرو برد. مایع لزج از اطراف ظرف بیرون ریخت و روی جعبه‌ی کاغذی پیتزا کشیده شد و بکهیون به این فکر می‌کرد که برای گاز بعدی از ترکیب سس دوکبوکی که ظرفش هنوز گوشه‌ی هال بود، استفاده بکنه. باقی‌مانده‌ی رول رو توی دهانش چپوند و سس روی حوله‌ی روشنش ریخت. از یک ساعتی که قول داده‌بود، بیشتر از ده دقیقه می‌گذشت و بکهیون نمی‌خواست شامش رو به خودش زهرمار کنه. هرچند شام دومش توی این روز محسوب می‌شد. دومین اسلایس پپرونی رو برداشت تا لای پوشش مارگاریتا بپیچه و به چانیول نگاه کرد.

- امشب برمی‌گردی؟

- یک سر به مرکز می‌زنم. وسایلم رو باید بردارم.

بکهیون به غذای من درآوردی‌ش گاز زد و متفکرانه مشغول جویدن شد.

- دفعه‌ی بعد با خودت الکل بیار.

نمی‌خواست بیشتر از این دیر بکنه. با پیتزاها توی دستش، از جا بلند شد: توی خیابون پشتی یک نفر رو قراره ببینم.

- این موقع شب؟

- قبلش کار داشتم.

عمدا چشمک زد و توی اتاق رفت. هنوز بوی بدن‌های عرق کرده مخلوط با عطر طبیعی و گرم پوست و کام رو احساس می‌کرد. نگاهی به کمدش انداخت و شلوارک راحتی‌ش رو بدون لباس زیر به پا کرد و خم شد تا دنبال پیراهن گل‌دارش بگرده.

- اما هنوز به اندازه‌ی کافی غذا نخوردی!

چانیول از توی هال فریاد کشید و بکهیون صاف ایستاد تا لباسش رو بپوشه: عیبی نداره. برمی‌گردم.

به سمت آینه چرخید. موهاش درهم و شلخته بود و چتری‌های کوتاه به بالا پراکنده شده‌بودند.

- اه. به کیرم.

قبل از خارج شدن از اتاق یک جفت جوراب پیدا کرد. بدش می‌اومد با پاهای بدون جوراب کفش بپوشه. نمی‌دونست مکالمه قراره چقدر طول بکشه. جیون چه‌چیزی می‌خواست بگه؟ شاید با پلیس اومده‌بود. از فکر خودش خنده‌ش گرفت و توی هال برگشت.

- این رو توی راهت بخور.

- آه. خدای من.

پیتزاهای پیچیده شده رو از دست چانیول گرفت. از رول‌های خودش منظم‌تر و محکم‌تر بود و داخلش سس ریخته‌بود تا دست و بالش رو کثیف نکنه. ناخوداگاه به سمتش خم شد و لپش رو کشید.

The Mad HatterWhere stories live. Discover now