🦋☁سیگار و بین لب های باریکش گذاشت و به تاج تخت تکیه داد باد سردی که از در باز بالکن وارد اتاق میشد بالاتنه لخت امگا رو نوازش و حس خوبی رو به تک تک سلول های بدنش منتقل میکرد کام عمیقی از سیگار گرفت و دودش و بیرون داد
به الفای کنارش نگاه کرد که مثل یه نوزاد به خواب رفته بود بدون هیچ حس ترس یا عذاب وجدانی...
از روی تخت بی توجه به درد پایین تنش بلند شد و لباسش و پوشید البته پوشیدن اون لباس چندان فرقی با نپوشیدنش نداشت اون لباس توری مشکی که به زور بخشی از پاهاش و پنهان میکرد تمام بدنش و به نمایش میزاشت
از اتاق خارج شد و به سمت بار که داخل زیرزمین هتل بود حرکت کرد داخل راه رو های هتل پر بود از زن و مردهای نیمه برهنه ای که بدن هاشون و بهم چسبونده بودن و صدای ناله های حال بهم زنشون و به گوش هم میرسوندن چینی به بینیش داد و سرعت قدم هاش و بیشتر کرد اما با قرار گرفتن الفای قدبلندی جلوش ایستاد
از بوی گند الکلی که میداد و پاهای بی جونش معلوم بود مسته مرد دستش و دور کمرش انداخت و بدنش و به بدن امگا چسبوند و لباش و اسیر لب های خودش کرد چهره و استایل جذابی داشت و اگر یه شب دیگه بود قطعا امگا بهش نه نمیگفت اما امشب خسته تر از اونی بود که بخواد مرد و همراهی کنه
دستش و روی سینه مرد گذاشت و عقب هلش داد که باعث شد الفا روی زمین بیفته نیشخند کوچیکی زد و دوباره قدم های بلندش و به سمت مقصد همیشگیش برداشت هر شب همین بود دستمالی شدن داخل دست مرد های مختلف که البته با این موضوع مشکلی نداشت اون یه دختر ۱۷ ساله نبود که بخواد خودش و دست نخورده برای همسر ایندش نگه داره!
با رسیدن به ورودی بار بدون اینکه حرفی بزنه نگهبان ها در و براش باز کردن خب کی بود که داخل اون منطقه یانگ جونگین و نشناسه؟ همیشه بهش یاد داده بودن بهترین باشه چه داخل زانو زدن مقابل مجسمه مسیح و التماس کردن برای بخشیده شدن و چه داخل سرویس دادن به الفا ها پس اینکه با شنیدن کلمه بهترین هرزه سئول اسم یانگ جونگین داخل سرت جرقه بزنه اصلا چیز غیرعادی نیست
سمت پیشخوان بار رفت و روی یکی از صندلی ها نشست و به بارمن جوونی که پشت پیشخوان نشسته بود نگاه کرد
-برام یه تکیلا بیار
با نگاه خیره و متعجب پسر خنده ارومی کرد و روی میز خم شد و صورتش و رو به روی صورت پسر نگه داشت با صدایی که داخلش رگه هایی از خنده حس میشد با صدای ارومی گفت
-میتونیم بعد از اوردن نوشیدنیم یکم با هم صحبت کنیم هوم؟نظرت چیه؟
لبخندش از روی صورتش محو شد و با صدای جدی و بلند تر از قبل جوری که به گوش بقیه بارمن های پشت پیشخوان هم برسه گفت
YOU ARE READING
Music of life
Romance-تو هیچ وقت به قولت عمل نکردی هوانگ! بهم گفتی نمیزاری دیگه اذیتم کنه بهم گفتی نمیزاری دیگه هرشب زیرش جون بدم و ارزوی مرگ کنم بهم گفتی برمیگردی تا منم همراه خودت ببری ولی همش حرف بود نه؟ با اون همه دروغ بهم بگو دوباره چطور بهت اعتماد کنم؟! Couple : j...