🦋☁دستش و پشت کمر فلیکس که روی زانو هاش خم شده بود گذاشت و سعی کرد ارومش کنه
-اگر میدونستم اینقدر حالت بد میشه مجبورت نمیکردم همراهم سوار ترن هوایی بشی متاسفم، میخوایی برگردیم خونه؟
فلیکس صاف ایستاد و نفس عمیقی کشید
-فراموشش کن جیسونگ من خوبم بیا شبمون و خراب نکنیم،بریم بستنی بخوریم؟
جیسونگ به زور لبخندی زد و سعی کرد به حرف فلیکس اعتماد کنه و دیگه نگرانش نباشه
-اوهوم بریم
فلیکس و جیسونگ به خواسته ی بتای کوچیکتر اولین قرارشون و داخل شهربازی گذرونده بودن و با پافشاری های جیسونگ تصمیم گرفتن ترن هوایی و امتحان کنن و همین باعث بد شدن حال فلیکس شده بود
-خدای من سونگ بیا دفعه ی بعدی به یه جای اروم و خلوت بریم دارم داخل این لباسا خفه میشم
جیسونگ خنده ی اروم کرد و به فلیکس که برای شناخته نشدن فقط چشم هاش معلوم بود نگاه کرد و بستنی وانیلی رو از دست فلیکس گرفت و تشکر ارومی کرد
خواست بستنی رو مزه کنه اما با دیدن دختر و پسری که بهم چسبیده بودن و یه بستنی رو باهم میخوردن و از عمد دور دهنشون و کثیف میکردن تا همدیگه رو ببوسن پشیمون شد و بستنی رو سمت فلیکس که تازه کنارش جا گرفته بود گرفت و اون زوج و نشون داد
-فکر نکنم بتونم دیگه بستنی بخورم
فلیکس سرش و به نشونه تایید تکون داد و بستنی هر دوشون و به سطل زباله ای که همون نزدیکی بود منتقل کرد
-بیا بریم خونه جیسونگ، فکر کنم گیم و فیلم بهتر باشه
جیسونگ سرش و تکون داد و سریع بلند شد و دست فلیکس و گرفت و سمت ماشین بتا کشوند
~~
روی کاناپه نشسته بود و دنبال یه فیلم برای دیدن میگشت، هیچ کدومشون نمیتونستن سر دیدن یه فیلم باهم توافق کنن و همین باعث شده بود بیشتر از نیم ساعت دنبال فیلم بگردن
-خدای من بیا فقط بیخیال دیدن فیلم بشیم
فلیکس حالت گریه به خودش گرفت و تلویزیون و خاموش کرد
-من واقعا برای امروز متاسفم قرار نبود اینقدر بد باشه کاملا تصور متفاوتی ازش داشتم
جیسونگ صدای کوچیکی از خودش در اورد، روی کاناپه دراز کشیده و سرش و روی پای فلیکس گذاشت
-اونقدرا هم بد نبود اگر دعوای تو و جونگین ، امدن منیجرت و بداخلاقیاش ، بد شدن حال تو ، صحنه های چندش زوجا و همینطور اگر خراب شدن اشپزخونه بخاطر درست کردن غذا و به نتیجه نرسیدن سر فیلم دیدن و فاکتور بگیریم روز خوبی بود
YOU ARE READING
Music of life
Romance-تو هیچ وقت به قولت عمل نکردی هوانگ! بهم گفتی نمیزاری دیگه اذیتم کنه بهم گفتی نمیزاری دیگه هرشب زیرش جون بدم و ارزوی مرگ کنم بهم گفتی برمیگردی تا منم همراه خودت ببری ولی همش حرف بود نه؟ با اون همه دروغ بهم بگو دوباره چطور بهت اعتماد کنم؟! Couple : j...