part 20

288 74 23
                                    


🦋☁

دستش و پشت کمر فلیکس که روی زانو هاش خم شده بود گذاشت و سعی کرد ارومش کنه

-اگر میدونستم اینقدر حالت بد میشه مجبورت نمیکردم همراهم سوار ترن هوایی بشی متاسفم، میخوایی برگردیم خونه؟

فلیکس صاف ایستاد و نفس عمیقی کشید

-فراموشش کن جیسونگ من خوبم بیا شبمون و خراب نکنیم،بریم بستنی بخوریم؟

جیسونگ به زور لبخندی زد و سعی کرد به حرف فلیکس اعتماد کنه و دیگه نگرانش نباشه

-اوهوم بریم

فلیکس و جیسونگ به خواسته ی بتای کوچیکتر اولین قرارشون و داخل شهربازی گذرونده بودن و با پافشاری های جیسونگ تصمیم گرفتن ترن هوایی و امتحان کنن و همین باعث بد شدن حال فلیکس شده بود

-خدای من سونگ بیا دفعه ی بعدی به یه جای اروم و خلوت بریم دارم داخل این لباسا خفه میشم

جیسونگ خنده ی اروم کرد و به فلیکس که برای شناخته نشدن فقط چشم هاش معلوم بود نگاه کرد و بستنی وانیلی رو از دست فلیکس گرفت و تشکر ارومی کرد

خواست بستنی رو مزه کنه اما با دیدن دختر و پسری که بهم چسبیده بودن و یه بستنی رو باهم میخوردن و از عمد دور دهنشون و کثیف میکردن تا همدیگه رو ببوسن پشیمون شد و بستنی رو سمت فلیکس که تازه کنارش جا گرفته بود گرفت و اون زوج و نشون داد

-فکر نکنم بتونم دیگه بستنی بخورم

فلیکس سرش و به نشونه تایید تکون داد و بستنی هر دوشون و به سطل زباله ای که همون نزدیکی بود منتقل کرد

-بیا بریم خونه جیسونگ، فکر کنم گیم و فیلم بهتر باشه

جیسونگ سرش و تکون داد و سریع بلند شد و دست فلیکس و گرفت و سمت ماشین بتا کشوند

~~

روی کاناپه نشسته بود و دنبال یه فیلم برای دیدن میگشت، هیچ کدومشون نمیتونستن سر دیدن یه فیلم باهم توافق کنن و همین باعث شده بود بیشتر از نیم ساعت دنبال فیلم بگردن

-خدای من بیا فقط بیخیال دیدن فیلم بشیم

فلیکس حالت گریه به خودش گرفت و تلویزیون و خاموش کرد

-من واقعا برای امروز متاسفم قرار نبود اینقدر بد باشه کاملا تصور متفاوتی ازش داشتم

جیسونگ صدای کوچیکی از خودش در اورد، روی کاناپه دراز کشیده و سرش و روی پای فلیکس گذاشت

-اونقدرا هم بد نبود اگر دعوای تو و جونگین ، امدن منیجرت و بداخلاقیاش ، بد شدن حال تو ، صحنه های چندش زوجا و همینطور اگر خراب شدن اشپزخونه بخاطر درست کردن غذا و به نتیجه نرسیدن سر فیلم دیدن و فاکتور بگیریم روز خوبی بود

Music of lifeWhere stories live. Discover now