part 4

459 113 34
                                    


🦋☁️

پسر و اروم روی تخت گذاشت و دست هاش و دو طرف سر پسر ستون بدنش قرار داد و روش خیمه زد ، به صورت بی نقصش نگاه کرد و زیبایی بی حد و مرز پسر و تحسین کرد

نفس های کوتاه و کمی ترسیده بتای زیرش باعث میشد بیشتر از قبل گرما رو توی تک تک سلول های بدنش حس کنه و کم طاقت تر بشه، سرش و پایین برد و بی تردید لب هاش و به دوتا غنچه سرخ پسر رسوند و با ارامش شروع به بوسیدنش کرد

دست بتا دور گردنش حلقه شد و موهای کمی بلند پشت گردنش و به بازی گرفت طعم لب های پسر درست مثل قوی ترین الکل جهان مستش کرده بود و باعث میشد هر لحظه بیشتر از قبل کنترلش و از دست بده و بخواد دست به کار های احمقانه بزنه

لب هاش و از لب های شیرین پسر جدا کرد و به چشم هاش که حالا رگه های ابی تقریبا تمام اون سرزمین سوخته رو زیر سلطه خودشون گرفته بودن خیره شد ، این بار لب هاش به جای اون دوتا غنچه سرخ دوتا گوی ابی و قهوه ای رنگ پسر و هدف قرار داد بوسه های ریزش و از چشم های پسر تا گونه های برجسته و نرمش ادامه داد و در اخر بوسه طولانی رو مهمون پیشونی پسر کرد قلب بی جنبش با تمام وجود اون پسر و پذیرفته بود و با هر بار نگاه کردن بهش میتونست بفهمه چقدر شیفته و دیوونش شده

-من حتی هنوز اسمت و نمیدونم ولی دارم لب هات و میبوسم و میزارم با کار های سادت من و به بازی بگیری

پسر حلقه دست هاش و از دور گردن مردی که روش خیمه زده بود باز کرد و اون ها رو قاب صورت بتا کرد و با انگشت شصتش اروم مشغول نوازش گونه هاش شد خواست جواب پسر و بده اما هنوز نتونسته بود اتفاقات و به درستی درک کنه همه چیز سریع اتفاق افتاده بود فقط چند ثانیه لازم بود تا متوجه حضور جفتش بشه و به معجزه ایمان پیدا کنه رویای محالش داخل چند دقیقه واقعی شده بود

بتا بوسه ای کف دست پسر زد و روی تخت نشست و هودیش و همراه تیشرتی که زیرش پوشیده بود و باهم در اورد و گوشه ای از اتاق انداخت ، دوباره روی پسر خیمه زد و اینبار بوسه هاش و مهمون گردن کشیده و سفید پسر کرد یکی از دست هاش و اروم زیر لباس بتای کوچولوش برد و با انگشت هاش مشغول لمس کردن جای جای بدن گر گرفته پسر شد

اما صدای در اجازه پیشرفت بیشتری و بهش نداد خواست اهمیتی به فرد پشت در نده اما با صدایی که تقریبا اسم جیسونگ و فریاد زد جیسونگ ترسیده سریع پسر و به کناری هل داد و از روی تخت بلند شد و با بیشترین سرعتی که داشت سمت در رفت و بازش کرد

با دیدن صورت خشمگین هیونگ عزیزش لبخند فیکی زد و سعی کرد عادی رفتار کنه

-جونگین هیونگ!

جونگین سریع سمت جیسونگ رفت و تمام بدنش و بررسی کرد

-خوبی؟اون جوجه رنگی خارجی که کاری باهات نکرد نه؟

Music of lifeWhere stories live. Discover now