part 5

446 109 7
                                    


🦋☁️

یک هفته از شبی که جفتش و پیدا کرده بود میگذشت و داخل این یه هفته هنوز نتونسته بود متوجه دلیل اشک های فلیکس و اون الفا بشه و معنی جملات بی سر ته هیونگش و درک کنه و هیونگش داخل این مدت بیشتر از دو کلمه باهاش صحبت نکرده بود و جیسونگ نادیده میگرفت و جفتش جوری غیبش زده بود که انگار تمام اون شب یه رویا بوده

کم کم داشت به مرز جنون میرسید و از این وضعیت کلافه شده بود و حتی موقع رقص بخاطر ذهن مشغولش اشتباهات زیادی انجام داده بود و حالا درست مثل فرمانده ای که بخاطر کوتاهیش کشورش و به دشمن تقدیم کرده بود روی صندلی های پشت پیشخوان بار نشسته بود و الکل و داخل رگ هاش به جریان مینداخت

-داری زیاده روی میکنی جیسونگ

جیسونگ به چهره عصبی دختری که دقایقی پیش کنارش نشسته بود و داشت با چشماش سوراخش میکرد خیره شد و با خستگی به سختی کلمات و پشت هم چید

-لطفا امشب و بیخیال شو یجی نونا

لحن ملتمسش باعث شد دختر کمی نرم تر بشه، خودش و به جیسونگ نزدیک تر کرد چهره جیسونگ خیلی شکسته و کلافه به نظر میرسید

-چه بلایی سر پسرک شاد و کیوت یانگ جونگین امده؟

جیسونگ اهی کشید و سرش و روی میز گذاشت اون همیشه کوچیک ترین اتفاقاتم باعث بهم ریختنش میشد و داخل این مدت فشار زیادی روش بود و روحش دیگه جونی برای دست و پا زدن داخل این مرداب سردرگمی و غم رو نداشت

نمیدونست تاثیر الکله یا قلبی که لبریز شده بود و نمیتونست دیگه هیچی رو پیش خودش نگه داره که ناخوداگاه بدون اینکه کنترلی روی حرف ها و کلماتش داشته باشه اون ها رو به زبون اورد

-خستم نونا حس میکنم از هر طرف همه دارن بهم حمله میکنن و من....من داخل این راه تنهام و این احساس بیشتر از اونی که فکرش و میکردم داره بهم اسیب میزنه ، داره دیوونم میکنه احساساتم و درک نمیکنم من همیشه به جونگین هیونگ تکیه کردم و حالا که بدون دلیل اینقدر یک دفعه ای ازم فاصله گرفته حس میکنم بین زمین و هوا معلقم با تمام وجودم میخوام این وضعیت تموم بشه و به زمین برسم با اینکه میدونم با درد وحشتناکی این دنیا رو ترک میکنم اما از یک طرفم نمیخوام باور کنم رها شدم هنوز به اینکه نجات پیدا کنم امید دارم

جیسونگ موهاش و بهم ریخت و آه ارومی کشید

-از یک طرف دیگه پیدا کردن جفتم هم باعث خوشحالیمه هم داره از درون اتیشم میزنه میدونم اون فرد معروفیه و نمیتونه هر روز به دیدنم بیاد ولی یک هفته،یک هفته کوفتی گذشته و اون حتی برای یک دقیقه دیدنمم نیومده....
من از اینکه از طرفش رد بشم از اینکه بهم بگه من و نمیخواد از اینکه قلبش و کسی قبل از تلاش های من برای داشتنش دزدیده باشه وحشت دارم از اینکه بفهمم اون شب فقط یه رویا بوده بیزارم...و بی توجهی های هیونگم کمکی بهم نمیکنه من حتی داخل این موقعیت سونگمین هیونگ و برای اروم شدن ندارم!

Music of lifeWhere stories live. Discover now