" به جز تغییر، هیچ چیز موندگار نیست. توی این دنیایی که همه چیز در جریانه، تغییرات میتونه اتفاق های خوب رو به شکل جدیدی تکرار کنه. "
***
جانگکوک بعد از بیرون رفتن از بخش با مادرش تماس گرفت. شنیدن صدای آرومی که با نگرانی ازش پرسید کجاست لبخند به لبش آورد. دستی به چشم های خسته ش کشید و جواب داد:
« تهیونگ یکم حالش بد شد. مجبورم امشب پیشش بمونم. تو خوبی؟ »
« اوه.. آره من خوبم. الان حالش چطوره؟»
نفس عمیقی کشید:
« خوبه بهتره. نگران نباش. کاری داشتی بهم زنگ بزن. فردا میام پیشت.»
« کنار تهیونگ بمون نمیخواد بیای. منم فردا مرخص میشم. برمیگردم خونه. »
شنیدن این جمله کافی بود تا رد شدن نسیمی از آرامش رو روی قلبش حس کنه. شاید اگر اتفاق های امروز نمی افتاد حتی خوشحال تر هم میشد:
« ممنونم مامان.. ممنونم که دیگه درد نمیکشی. فردا خودم میام کارهای ترخیصت رو انجام میدم.»
و پایان این مکالمه به گفتن شب بخیری ختم شد. فشاری به زانوش داد. درد میکرد. سرشو به دیوار پشت سرش تکیه داد و خوابید.
***
صبح روز بعد تهیونگ رو به اتاق منتقل کردن. وضعیتش ثابت مونده بود و این خبر خوبی برای همشون محسوب میشد. از همه بیشتر برای تهیونگی که تمام شب قبل بین کابوس و بیداری دست و پا زده بود.
جانگکوک با دست های پر وارد اتاق شد. تهیونگ روی تخت که به حالت نیم خیز بسته شده بود از پنجره به آسمون نگاه میکرد. موهای موج دار مشکی، نوری که به صورتش خورده بود... چشم های کشیده و مشکیش که با برخورد نور درخشان تر از قبل به نظر میرسیدن. حتی با لباس بیمارستان هم بی نقص بود. توی قلبش تمام این جملات رو زمزمه کرد. لبخند محوی زد و در اتاق رو با پاش بست.
تهیونگ با شنیدن بسته شدن در از جا پرید اما وقتی بخاری که از لیوان توی دست جانگکوک بالا میرفت رو دید آروم سر جاش نشست.
« بهت گفته بودم زیر قولم نمیزنم تهیونگ؟ »
و با گفتن این جمله لیوان نسکافه رو به سمتش گرفت. تهیونگ لیوان رو نزدیک بینیش نگه داشت:
« خوبه اگر اینطوری باشه.. »
و یک جرعه از مایعی رو قورت داد که گرماش گلوش رو سوزوند.
جانگکوک بلند شد و پنجره رو باز کرد:
« امروز آسمون خیلی صافه.. حتما شب صاف تره.»
تهیونگ سری تکون داد و کمتر از یک ثانیه شب وحشتناکی که بین کلی آدم توی اون سالن تاریک پشت سر گذاشته بود رو مرور کرد.
YOU ARE READING
Black Hole🕳️
Fanfictionبلک هول 🪐 سرگذشت مرگ بی صدای یک ستاره، تبدیل شدن به سیاهچاله ست. برای سرپرست موفق ترین نشریه ستاره شناسی که سال ها پشت نقاب استیگما زندگی کرد، یک لمس کوتاه از نگاه بی ستارهی سردبیر جدید و جوانش که با اسم جئون جانگکوک وارد زندگیش شد کافی بود تا برا...