" ایمانی که هیچوقت نتیجه نداد و خرافات شد.
خرافات، حماقت شد و در انتها شکست.."
***
با نفس عمیقی بوی نسکافه رو به ریه هاش کشید و به آسمون صاف صبح لبخند زد. آسمونی که نشون میداد کم کم عمر زمستون به نیمه هاش رسیده و میتونه باهاش خداحافظی کنه. حالا قرار بود بیشتر از قبل شب هاش رو توی ویسیل به صبح برسونه. چند لحظه مکث از این فکر و خاطره ای از رد انگشت های گرمی که روی بدنش طرح میکشیدن باعث شد خیلی هم در مورد شب های ویسیل مطمئن نباشه. برای پسری که گرمای عشق و لذت رو در کنارش چشیده بود. شاید شب ها دو نفره به ویسیل میرفتن و آخر شب روی کهکشان بنفششون به صدای نفس های همدیگه گوش میدادن. یک جرعه از نسکافه ش رو نوشید و با زنگ موبایلی که از اتاقشون می اومد چرخید. ماگش رو روی میز گذاشت و به سمت اتاق رفت. به شماره ناشناس روی موبایل جانگکوک نگاه کرد و تماس رو وصل کرد:
« سلام وقتتون بخیر »
از صدای دختری که توی گوشش پخش شد آب دهنش رو قورت داد و لب زد:
« سلام »
« از بیمارستان لنیکس هیل تماس میگیرم آقای جئون. امروز ساعت دو بعدازظهر واستون نوبت گذاشتیم. لطفاً سر وقت تشریف بیارید. »
« با..باشه.. »
« فقط مدارک شناسایی کاملتون رو همراه داشته باشید برای تشکیل پرونده »
هیچی نگفت و تماس رو قطع کرد.
تکمیل پرونده؟
جانگکوک ستاره شناس بود نه پزشک.. تکمیل پرونده؟
نمیخواست باور کنه اما سایه کابوس هایی که توی واقعیت هم تنهاشون نمیذاشتن رو پشت سرش میدید. با صدای باز شدن در حمام موبایل رو روی تخت انداخت و به سمت کمد رفت.
جانگکوک با حوله ای که دور کمرش بسته بود وارد اتاق شد و قلبش برای جسم ظریفی که توی کمد خم شده بود ضعف رفت. کنار در کمد ایستاد و نگاهی به تهیونگ که بین لباس هاش میگشت انداخت. اضطراب توی صداش رو شنید:
«ب.. بشین روی تخت من لباس تنت میکنم.. »
گفت و یکی از هودی های کرم رنگ جانگکوک رو از بین لباس هاش بیرون کشید.
اگر جانگکوک مشکل بزرگی داشت...
اگر جانگکوک رو از دست میداد...
دست هاش میلرزیدن و بدون فکر بین شلوار های خودش دنبال تکه دوم لباس های پسر بزرگتر میگشت.
اگر عمر این خوشبختی کوتاه میشد...
چرا همون روز نذاشته بود جانگکوک بهش بگه که مشکل چیه؟
کاش فقط میتونست توی کمد بشینه و در رو روی خودش ببنده.
نمیخواست جانگکوک رو از دست بده... به هیچ قیمتی...
YOU ARE READING
Black Hole🕳️
Fanfictionبلک هول 🪐 سرگذشت مرگ بی صدای یک ستاره، تبدیل شدن به سیاهچاله ست. برای سرپرست موفق ترین نشریه ستاره شناسی که سال ها پشت نقاب استیگما زندگی کرد، یک لمس کوتاه از نگاه بی ستارهی سردبیر جدید و جوانش که با اسم جئون جانگکوک وارد زندگیش شد کافی بود تا برا...