(Part 6)
(Jimin)
+شاید چون ازت خوشم میاد
با این حرفش قلبم شروع به تند زدن کرد...خیلی ترسیده بودم...این آشغال چجوری جرئت میکرد بهم نزدیک شه؟؟؟
همین که خواستم بلند شم گفت..
+به نفعته که تکون نخوری!
من از بیبی بوی های سرکش خوشم نمیاد ^_^وات ده فاک این داشت چه زری میزد؟
_گفتم برو کنار...اصلا به چ دلیل کوفتی من رو اوردی اینج-
همین که خواستم ادامه حرفم رو بزنم لباش رو محکم روی لبام گذاشت و مک های عمیقی میزد و گاهی اوقات هم گاز میگرفت!
داشت حالم بد میشد...
محض رضای فاک برای چی بلند شدم اومدم اینجا
شاید اصلا جکسون خبر ندارع!هی تکون میخوردم که شایدم بتونم از دستش فرار کنم ولی اصلا تکون نمیخورد و به بوسیدنم ادامه میداد
موقع بوسیدنم یکی یکی دکمه های لباسم رو باز میکرد و همزمان دکمه لباس های خودش هم باز کرد و با دست سرکشش تمام بدنم رو لمس میکرد
_ل...لطفا...برو...او...اون ور...
یکی یکی لاو مارک های بنفش و قرمزی روی پوست گردن و شکمم میکاشت و به پایین تنم نزدیک میشد
دیکش رو به دیکم مالید
_آههههه...اوممم...آخخ....
هی تلاش میکردم که دست از کارش برداره ولی حتی زره ای هم تکون نمیخورد!
کم کم داشت گریم میگرفت که متوجه شد و از حرکت ایستاد و گفت..
+برای چی گریه میکنی؟
ما که به جا های اصلیش نرسیدیم؟
هوم؟
بیبی بوی؟(Junkook)
اون جوجه ی موچی نما شروع کرد به گریه کردن..
_لطفاا...هقق...ترو...هقق...خدا...باهام کاری...هقق...نداشته باش...
هر کاری بگی میکنم...هقق..ولی..این کارو نکن...+برای چی نباید کاری کنم؟
_من...من...
+میگی یا ادامه کارم رو بدم؟
دیدم که ترسیده چشماش درشت شد و گفت..
_من..خیلی میترسم لطفا..باهام کاری نداشته باش..
من ی آدم بی رحم و خشن هستم
ولی الان چرا دلم برای اون فرشته پاپی تور سوخت؟!اشکالی نداره به هر حال میتونم ی شانس بهش بدم
+فقط ی بار بهت فرصت میدم...
ولی دفعه بعدی متمعن نیستم که تا آخرین مرحله سکس رو نرم!دیدم که با چهره بغض آلود و اشکی و به صورت معصومانه ترین حالت ممکنه خودش داره بهم نگام میکنه!
آخهههه کیه که دلش ضعف نره؟
وااایی نه دارم چی میگم؟!فوری از روش بلند شدم و دکمه لباس هام رو یکی یکی بستم و به سمت در رفتم و قبل از خروج از در گفتم...
+از این به بعد اینجا میمونی!
و تنها صدایی که ازش اومد صدای گریه اش بود..
(Jimin)
هقققققق
من..هققق..اینجا..چیکار...هقق.کنم؟آهههه خدااا...هقققق...اون عوضی داشت چی میگفت؟!
یعنی چی که قراره از این به بعد اینجا بمونم؟
پس اوما چی؟جین هیونگ چی؟
اوووههه خداااا تهیونگ رو چیکار کنم؟
نه من ی راهی پیدا میکنم
من اینجا نمیمونم..
من باید فرار کنم!آره این بهترین کاره.. )):
.
.
.
.سخنان نویسنده:
هاای گایز~
اینم از پارت ۶ 🤍..
امید وارم لذت ببرید♡'🍃: 510 words
.
.
آنچه خواهید دید:
.
_چییییی؟یعنی چیییی؟!!پس جیمین کجاست؟
.
داشتم با خودم کلنجار میرفتم که یهو گوشیم زنگ خورد
رفتم نگاه کنم که دیدم شماره ناشناسه...!+وات؟این کیه؟
.
.
YOU ARE READING
Iɴ Tʜᴇ Mᴏᴏɴ | ᵏᵒᵒᵏᵐⁱⁿ
Fanfiction🌙↙︎「در ماه - in The 𝗺𝗼𝗼𝗻」 🔖↙︎کاپل ها⇜کوکمین - نامجین - ویمین - سپ 🐽↙︎ژانر⇜اسمات▪︎فلاف▪︎ددی کینگ▪︎مدرسه▪︎رومنس▪︎تراژدی▪︎کلاسیک▪︎جنایی 📄↙︎اِند⇜هپی•اِند 🗑↙︎نویسنده⇜𝘮𝘰𝘰𝘤𝘩𝘪 . . 🗞↙︎خلاصه↯ شما به شانس اعتقاد دارید؟؟ درسته..اگر این سوال رو چ...