𝚙𝚊𝚛𝚝:𝟸𝟻

387 53 11
                                    

(Part 25)

(Jungkook)

بدون در زدن و در نظر گرفتن چیزی وارد شدم

با دیدن کسی که توی اتاق دکتر بود جا خوردم!

آقای یانگ و ..
و عمو نامیونگ...؟؟!

+اوه سلام جونگکوک حالت چطوره؟

توی دنیای افکار خودم غرق بودم که با صدای عمو نامیونگ به خودم اومدم

این عوضی اینجا چیکار می‌کرد؟!

_سلام شما اینجا چیکار میکنید؟!!
کی بهتون گفته بیاید؟

دستام از عصبانیت مشت شد!
نکنه دنبال دردسر جدیدیه؟
اگر بخواد به یکی از نزدیکام نزدیک بشه به الهه ماه قسم که زندش نمیزارم!

+اوه عزیزم نمیخوای به عموت خوش آمد بگی؟ تازه از ایتالیا برگشتم و اومدم با پسرم جیوان اینجا یعنی کره زندگی کنیم!

حتی صداش هم مثل چند سال پیش نحسههه
حالت تهوع گرفتم!

فقط با بهت به حرف های عمو نامیونگ گوش میدادم و هر لحظه درجه خشمم بیشتر می‌شد

اون عوضی قرار بود اینجا زندگی کنه؟
بیخ گوش من؟

نه امکان نداره بزارم اینجا بمونه

_برای چی اومدید اینجا زندگی کنید؟! توی گذشته کم آزارم دادید؟..این دفعه هدفتون چیه نکنه-

همین که خواستم ادامه حرفم رو بزنم پرید توی حرفم..

+پسرم چرا اینجوری میگی...
بیا بریم بیرون صحبت کنیم اینجا بیمارستانه!

حالم از کلمه "پسرم" بهم می خورد
اون پست فطرت حق نداره با وجود تمام بدی هایی که در حقم کرده منو پسر خودش بدونه
اگر اون زمان با دست های خودم نکشتمش چون مثل ی سگ ترسو فرار کرد ولی این دفعه قول میدم خودم بکشمش

_تو حق نداری به من بگی پسرم کثافت!
مگه اینجا چشه؟! آهااااا نکنه از آقای دکتر میترسید؟ خب چطوره به آقا دکتر هم بگیم که تو چه آشغالی-

+گفتممممم بریم بیرون!!!!

با صدای داد عمو از عصبانیت غریدم و فورا از اتاق خارج شدم و درو محکم کوبیدم!

با قدم های محکم و عصبانی تمام راه رو های بیمارستان رو تی می کردم و بالاخره به در خروجی رسیدم
بیرون بیمارستان روی یکی از نیمکت ها منتظر عمو...
نه بهتره بگم منتظر ی آشغال پست فطرت موندم

با صدای قدم های کسی کنارم متوجه حضور عمو شدم

_من اصلا وقت برای شما ندارم فقط بهم بگین کم توی گذشته آزارم دادید دوباره اومدید که باز هم آزارم بدید؟

دیدم با ی پوزخند مسخره نگام کرد

+اوه راستی شنیدم که با ی نفر به اسم جیمین دوست شدی و حتی ازت حاملست..فکر نمیکردم گی باشی! مبارک باشه

Iɴ Tʜᴇ Mᴏᴏɴ | ᵏᵒᵒᵏᵐⁱⁿWhere stories live. Discover now